ویار تکلم

آخرین مطالب

۲۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

کلا در جمهوری اسلامی این‌جوری است. یا موافقی و بله قربان‌گو و دست‌مال‌کش و تایید کن مواضع نظام، یا مخالفی و ذیل عنوان فرقه قرار می‌گیری! فرقی هم نمی‌کند درویش باشی، شیعه باشی، سنی باشی یا دارای هر عقیده و مسلک دیگری! همین که قدری عقاید و نظراتت مخالف و متباین با مواضع کلی نظام باشد برچسب را خورده‌ای. خب معنی لغوی فرقه چیز بدی نیست. ولی همه‌مان می‌دانیم که فرقه در عرف متضمن نوعی انحراف است و یک تشکیلات سازمان یافته را به ذهن متبادر می‌کند که احتمالا از جایی خارج از کشور ارتزاق می‌کند و...

من اصلا کاری با سیدصادق شیرازی و افکار و مواضع‌ش ندارم. اتفاقا مخالف سرسخت تفرقه شیعه و سنی و هرکسی که چنین خطی را پی می‌گیرد، هستم. بارها هم در این باره نوشته‌ام. ولی چه دل‌مان بخواهد و چه نخواهد، سیدصادق شیرازی یک مجتهد و مرجع تقلید است در همین قم خودمان، و عده‌ای مقلد دارد که براساس فتاوی مرجع‌شان چنین اعتقاداتی دارند. درست یا غلط برخی فتواهای فقهی ایشان مخالف سیاست‌های نظام است. کما این‌ که درباره مرحوم منتظری و صانعی هم به همین شکل بود. حالا آیا نمی‌شود کسی مرجع تقلید باشد اما موافق ولایت فقیه به این شکل نباشد، یا درباره لعن خلفا و روابط شیعه و سنی نظر مخالفی داشته باشد، و یا مثلا موافق قمه‌زنی باشد و... آیا قبل از انقلاب همه مراجع درباره موارد فوق نظر متحد و یکسانی داشتند؟

مثلا قمه‌زنی قرن‌ها در این کشور وجود داشته. همین حالا هم حرمت آن محل اختلاف علماست و در بعضی شهرها به صورت پنهانی انجام می‌شود. این‌که حالا سیاست‌های نظام چنین چیزی را برنمی‌تابد دلیل می‌شود که بیاییم مراجعی که موافق این کار هستند را برچسب بزنیم و منحرف بخوانیم؟ یا مثلا پیش از انقلاب بعضی مراجع مخالف سرسخت هرگونه ولایت غیرمعصوم بودند. حالا فرض کنید کسی امروز چنین عقیده‌ای داشته باشد. با او چگونه برخورد می‌شود؟ مسائلی که تا پیش از انقلاب فقط اختلاف نظر فقهی و ناشی از استنباط و اجتهاد مختلف مراجع بودند، امروز تبدیل شده‌اند به انحراف! عجیب نیست؟

به نظر من این آفت بزرگی است که سیاست و مواضع نظام باعث استحاله جریان فقهی کشور شود. نباید جوری شود که بعضی از مراجع برای هم‌سو شدن با سیاست‌های نظام مجبور به دادن حکمی خلاف تفقه و اجتهاد خودشان شوند. اگر قرار است همه از منابع دینی یک جور استنباط کنند و یک نظر بدهند، این همه مرجع تقلید  و دست‌گاه عریض و طویل حوزه برای چیست؟ خب همه مراجع کنار بروند و مردم را مجبور به تقلید از یک نفر کنند و تمام!

باز هم تکرار می‌کنم که اصلا حرف‌هایم ربطی به صادق شیرازی ندارد. حرفم این است که اگر سیاست به دین گره خورده است و این دو عین یک دیگرند، پس باید اختلاف نظر فقهی را هم مثل اختلاف نظرهای سیاسی بپذیریم و به آن احترام بگذاریم. نه این‌که با هر اختلاف نظری دیگران را منحرف و مزدور بخوانیم و به دنبال حذف آن‌ها باشیم.

  • ویار تکلم

رفیق اهل دلی داشتم. می‌گفت توبه بکن ولی هیچ‌وقت نگو دیگر مرتکب هیچ گناهی نمی‌شوم، چون در همان لحظه در حال ارتکاب یک گناه دیگر هستی!

  • ویار تکلم

نه مسلمان و مومن دوآتشه‌ام که ادعا کنم همه احکام اسلام را مو به مو اجرا می‌کنم و سرم برود نماز شبم قضا نمی‌شود، و نه باستان‌گرا و کوروش‌پرست افراطی‌ام که بخواهم برای شخصی که دوهزار و پانصد پیش زندگی می‌کرده و جز تعدادی لوح سفالیِ نصف و نیمه و تخریب شده هیچ سند موثقی از کردارش وجود ندارد یقه جر بدهم و دعوا کنم. نه معتقدم ورود اعراب به ایران با صلح و صفا و مهر و محبت و گل و بلبل و آغوش باز بوده، و نه می‌توانم قبول کنم کسی نصف جهان را گرفته باشد و به هیچ‌گونه جنگ و خون‌ریزی و زور و قتل و غارت متوسل نشده باشد. حالا گیرم که یک بابل را توانسته باشد با محاصره و تحت فشار گذاشتن مردم‌ش، بدون خونریزی تصرف کند. اما باقی جهان چه؟ آیا مردم همه جا دودستی ملک‌شان را تسلیم کرده‌اند؟!

اگر قول معروف درست باشد، قوم من اصیل ترین نژاد آریایی را بین اقوام ایرانی دارد، ولی نه کردِ آریایی را نژاد برتر می‌دانم و نه عرب را نجس و سوسمارخوری می‌دانم که با پیشاب شتر استحمام می‌کند. گمان هم می‌کنم که اکثریت مردم امروز به این سطح از درک و فهم رسیده باشند که نژادپرستی و عرب و عجم و ترک و کرد و لر چندان محلی از اعراب ندارد. اما کماکان چه در میان کوروش‌پرست‌های دو‌آتشه و چه در میان خشک مغزهایی که عرب را با اسلام یکی می‌دانند، الی ماشاءالله خرمغز و زبان نفهم پیدا می‌شود.

الغرض، یکی از تفریحات من، مشاهده گفتگو و بحث و مجادله افرادی از هر دو طیف است. البته خودم وارد بحث نمی‌شوم و می‌گذارم آن‌ها بحث‌شان را بکنند و من با خیال راحت به این حماقت‌هایی که بخشی از آن ناشی از سفاهت و زودباوری و ساده‌لوحی و قسمت اعظم آن به خاطر عدم مطالعه و شناخت کافی است، می‌خندم.

مثلا همین دیروز بین دونفر بحثی دیدم که نمی‌دانستم به این حجم از حماقت و جهالت بخندم یا گریه کنم! بحث سر این بود که چرا مردم ایران باستان، پیش از ورود اعراب مراسم شاهنامه‌خوانی و حافظ‌خوانی و عشق و صفا داشتند و بعد از حمله اعراب جای آن را دعای ندبه و کمیل و اشک و آه گرفته! این می‌گفت اگر شاهنامه و حافظ یارای رقابت با ادعیه اسلامی را داشتند خود به خود نگه داشته می‌شدند و آن دیگری جواب می‌داد که در حمله اعراب با ضرب و زور حافظ‌ها و شاهنامه‌ها را از خانه‌ها بیرون می‌کشیدند و آتش می‌زدند!! به تمسخر گفتم چه نشسته‌اید که پیش از ورود اعراب مراسم فاضل نظری خوانی و حامد عسکری خوانی هم وجود داشته و اعراب آن را برانداخته‌اند. البته آن‌قدر مشغول بحث و مجادله بودند و رگ گردن‌شان باد کرده و متورم بود که متوجه تکه‌ام نشدند.

راست‌ش این‌ها را که می‌بینم یاد شخصیت‌های احمق و کودن کارتونی و سینمایی می‌افتم. با این تفاوت که این‌ها روی حماقت‌شان مُصر و متعصب‌ند و پافشاری می‌کنند و این خود حماقت دیگری است روی آن حماقت قبلی! حماقت مضاعف! این‌ها را که می‌بینم می‌خواهم فریاد بزنم که بی‌خیال جاهلیت عرب بادیه نشین پانزده قرن پیش شوید. فکری به حال جاهلیت امروز کنید. جاهلیتی که در قالب بحث‌های شبه روشن‌فکری نمود پیدا کرده. بحث‌هایی که دوزار سواد و مطالعه پشت‌شان نیست و اگر هم باشد آن‌قدر با تعصب و کوراندیشی آمیخته شده که هیچ نتیجه و فایده‌ای ندارد.

  • ویار تکلم

گفت از باگ‌های خلقت مردان این است که حاضرند به خاطر شهوت حتی در حق برادرشان هم نامردی کنند. و نیز از باگ‌های خلقت زنان این است که اگر کمی و فقط کمی آن‌ها را درک کنید عاشق‌تان می‌شوند!

  • ویار تکلم

بانوی محترم! اگر شما توی خانه دائم به حقوق‌ت تجاوز می‌شود، اگر مرتب علیه‌ت خشونت صورت می‌گیرد، اگر کسی تو را به عنوان یک دختر به پشم خودش هم حساب نمی‌کند، خواهشا این را به جامعه و فرهنگ ملت تعمیم نده. این مستقیما بر می‌گردد به ضعف فکری و فرهنگی خانواده، والد محترم و والده مکرمه شما! شاید ضعف فرهنگی خانواده شما حاد باشد، ولی اوضاع جامعه به این خرابی نیست. خب ممکن است جهان شما خانواده‌ات باشد، اما مسلما جهان واقعی با چند نفر افراد پیرامون شما خیلی توفیر دارد. پس جای این‌که بنشینی پشت سیستم برای جامعه نسخه بپیچی، فکری به حال خانواده‌ات کن. احتمال این‌که از این راه نتیجه بگیری، قطعا بیشتر است.

  • ویار تکلم

نگاه خسته‌ی من همچو مرغ دریایی است

و گیسوان بلندت چه موج زیبایی است!


اگرچه گفت پدر گوش نکردم افسوس

که یک نگاه سرآغاز راه شیدایی است


به چشم‌های تو و آن نگاهِ سرد قسم

که هرچه می‌کشم از دستگاه بینایی است


مرا در عشقِ تو از خواریِ شکست چه باک؟

مگر که عاقبتِ عشق غیر رسوایی است؟


به وعد حور هوایت ز سر برون نشود

که عشق و مهرِ تو دارای اجر اُخرایی است


نه سهم عشق تو با دیگران شریک شوم

که لطف عشق و محبت به سهم تنهایی است


برای دیدن مرگ‌م به "کُلزیوم" بیا

نبرد تن به تن عشق و من تماشایی است

  • ویار تکلم

شخصی که بعضی رسانه‌های داخلی او را سرپل ارتباطی موساد و عنصر جیره‌خوار استکبار جهانی می‌نامیدند که با خط‌گیری از سرویس‌های جاسوسی آمریکا و انگلیس پرچم ایران را در جریان اغتشاشات دی ماه در ملایر پایین آورده است، چند روز پیش دست‌گیر شد. این شخص فقط یک نوجوان پانزده ساله است که جوگیر شده بود. همین!🤗

*منبع خبر اظهارات نماینده ملایر است.

  • ویار تکلم

«دراویشی که می‌گویند گنابادی، این‌ها اسم‌شان گنابادی نیست، این‌ها دراویش ملاسلطانی‌اند. ملاسلطان عنصری بود که او را ساختند، پرداختند، آوردند این‌جا و در روستای بیدخت گناباد مستقر شد و این جریان را راه انداخت. با حمایتی که افراد جاسوس انگلیسی انجام دادند. اصل این جریان را ملاسلطان راه انداخت»

این‌ها سخنان جناب آقای علم‌الهدی است در خطبه‌های نماز جمعه این هفته مشهد. خب درباره آقای علم‌الهدی زیاد گفته و نوشته‌ام. بیش از این گفتن، اطناب ممل است و تکرار مکررات. پس بنا ندارم باز هم سخنان ایشان را تحلیل کنم و پاسخ بدهم. چون اصلا ارزش پاسخ و تحلیل ندارد. اما اگر از من بپرسید می‌گویم مشکل عمده آقای علم‌الهدی نداشتن تقوا در کلام است.

نگاهی به سخنان گذشته آقای علم الهدی نشان می‌دهد که متاسفانه ایشان پشت حرف‌های‌ش به اندازه کافی تحقیق و بررسی و مطالعه نمی‌کند و هر چه خودش استنباط ‌می‌کند و به ذهن‌ش می‌رسد با جزم  قطعیت بیان می‌کند. مثلا در همین اظهار نظر اخیر، اگر ایشان ذره‌ای درباره عرفای دو سه قرن اخیر نظیر ملاسلطان گنابادی مطالعه داشته باشد، می‌داند که چه قدر آرا و نظرات درباره آن‌ها متفاوت و متکثر است. همین ملاسلطان گنابادی که جناب آقای علم‌الهدی او را جاسوس و وابسته انگلیس می‌داند، امام خمینی(ره) او را در زمره مفسرین بزرگ قرآن می‌شمارد و علامه حسن‌زاده آملی هم توصیفات احترام‌آمیزی درباره او و تفسیرش دارد و در بعضی موارد به سخنان این شخص استناد می‌کند.

خب وقتی هیچ سند معتبری از وابستگی و جاسوس بودن یک شخص در دست نیست و در تذکره‌ها و کتب گذشته با کمال تجلیل و احترام از او یاد شده و بزرگانی مثل امام(ره) و علامه حسن‌زاده هم به نیکی از او یاد کرده‌اند، آیا شرط تقواست که به این راحتی و فقط به خاطر اغتشاشات عده‌ای که خود را منتسب به او می‌دانند، چنین شخصی را جاسوس و وابسته به انگلیس بخوانیم؟ آن هم با این جزمیت و قطعیت و اطمینان؟! آیا اگر اغتشاش دروایش گنابادی صورت نمی‌گرفت آقای علم‌الهدی اصلا شخصیتی به نام ملاسلطان را می‌شناخت که این همه راحت او را جاسوس و وابسته بیگانه و انگلیس بخواند؟!

خب یک وقت شخصی در مقام تاریخ‌دان و با ارائه مستندات تاریخی به بررسی یک شخصیت و افکار و اعمال او می‌پردازد. آن بحث‌ش جداست. اما آیا درست است که فقط برای کوبیدن یک فرقه و دشمنی با آن‌ها و عقایدشان، بدون هیچ سند و مدرک و  مطالعه تخصصی، هر حرفی دل‌مان خواست به این و آن نسبت دهیم؟

یک زمانی علما و روحانیونی در این مملکت نفس می‌کشیدند که مطلقا سخنی را که به آن یقین نداشتند به زبان نمی‌آوردند و حتی پشت کلام‌های قطعی‌شان هم "شاید" و "ممکن است" و "نقل است" می‌گذاشتند. آیا نسل‌شان را ملخ خورده؟ چگونه امروز افرادی در لباس همان علمای روحانی گذشته پیدا می‌شوند که به این راحتی آخرت خودشان را به حراج می‌گذارند و به هرکس که دل‌شان خواست، از مرده و زنده و معاصر و متاخر برچسب و تهمت می‌زنند؟ ما مردم جای خودمان، این چه مرضی است که حتی گریبان روحانیون و بزرگان مذهبی‌مان را هم گرفته است؟

خب اگر خدا همان خدایی باشد که می‌شناسیم، برایش مهم نیست سید باشی یا آخوند، کلاه‌دار باشی یا بی‌کلاه، عمامه و عبا و لچک به سرت باشد یا کت و شلوار و کراوات به تنت. یک روز باید پاسخ ریز به ریز و جزء به جزء گفتار و اعمال و افکارمان را بدهیم. "ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا"

  • ویار تکلم
عباس آخوندی هستم. فوق تخصص برخورد، تصادف، واژگونی و سقوط در زمینه ماشین‌های سبک و سنگین، باری، دیزلی، کشتی، قطار، هواپیما و...

دارای دان دو دفاع شخصی و خلع سلاح‌های گرم و سرد اعم از کلت، چاقو، قمه و میکروفون!

دارای اخلاق حسنه و اسلامی در برخورد با منتقدان و خبرنگاران عزیز!

کسی هم حق نداره بنده رو استیضاح کنه. افتاد؟!

  • ویار تکلم

حتم دارم از تقاصم گریه‌ی سیال او

می‌چکد روزی به روی گونه‌های چال او


تا نگاه گرم خود می‌افکند بر چشم من

می‌شود دریای یخ آن چشم‌های کال او


چشم‌هایم گرچه کم‌سوتر شده اما هنوز

می‌تواند بیند از فرسنگ‌ها هم خال او


سخت در جنگ است با تقدیر اما ای دریغ

نام من افتاده اندر قهوه‌های فال او


عمر با خود می‌زداید کینه‌ها اما عجیب

می‌کند بی‌رحمی‌اش را بیش‌تر هر سالِ او


حکم صادر شد چو شد قاضی و شاکی یک نفر

روزی آخر می‌شود دارم طناب شال او


تازگی‌ها شوخ طبعی‌هاش افزون‌تر شده

می‌برد دل از من و می‌پرسد از من حال او

  • ویار تکلم