ویار تکلم

آخرین مطالب

۱۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

کتاب "ترجمان الاشواق" مشتمل است بر حدود شصت غزل عاشقانه از عارف بزرگ تاریخ اسلام، محی‌الدین عربی. عارفی که بزرگانی نظیر امام(ره)، مرحوم قاضی، آیت‌الله حسن‌زاده آملی، علامه طباطبایی و بسیاری دیگر او را پدر عرفان اسلامی و اعظم تمام عرفا می‌دانند.

چنان‌چه خود محی‌الدین شرح می‌دهد در سفر به مکه دل‌باخته‌ی دختر یکی از علمای آن‌جا می‌شود و با الهام از او به سرودن این دیوان می‌پردازد. جان‌مایه اشعار این دیوان تاکید بر این نکته است که عشق زمینی و عشق الهی از هم جدا نیستند و در انتها در یک نقطه با هم تلاقی پیدا می‌کنند.

کسی چه می‌داند؟! همان‌طور که همه عشق‌ها در یک نقطه به هم می‌رسند، شاید همه انتظارها هم در نهایت در یک نقطه تلاقی پیدا می‌کنند و به انتظار آمدن یک نفر می‌رسند. مثل این غزل سایه که با هر نیتی که سروده شده عجیب بوی امام زمان(عج) می‌دهد:


نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید

چه بی‌نشاط بهاری که بی رخ تو رسید

نشان داغ دل ماست لاله‌ای که شکفت

به سوگ‌واری زلف تو این بنفشه دمید

بیا که خاک ره‌ت لاله‌زار خواهد شد

ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید

به یاد زلف نگون‌سار شاهدان چمن

ببین در آینه جوی‌بار گریه بید

گذشت عمر و به دل عشوه می‌خریم هنوز

که هست در پی شام سیاه صبح سپید

که‌راست سایه در این فتنه‌ها امید امان

شد آن زمان که دلی بود در امان امید...


*حق غزل‌های شاعر بزرگی مثل سایه را فقط سلطان آواز ایران می‌تواند ادا کند. این غزل زیبا را با صدای استاد شجریان بشنوید. (بهار سوگ‌وار با صدای استاد شجریان)

**این روز عزیز تبریک به همگی 🌸🌸

  • ویار تکلم

مورخان معمولاً بررسی تاریخ معاصر را از ابتدای حکومت پهلوی آغاز می‌کنند، اما تاریخ سیاسی معاصر را تا ابتدای دوران قاجار هم عقب می‌برند. علت این تقسیم‌بندی قرارداد‌ها و معاهدات مهم و پرتعدادی است که در دوره قاجار منعقد شده. معاهداتی که هنوز هم اثرات و تبعات آن‌ها گریبان‌گیر این مملکت است.

شاید به جرئت بتوان گفت در دوره حدوداً صد و سی ساله حکومت قاجار، غیر از یک‌پارچگی حکومت ایران در آغاز سلطنت آغامحمدخان و مشروطیت تحمیلی به مظفرالدین شاه، شاهد هیچ دستاورد و فعالیت چشم‌گیری در جهت بهبود اوضاع مملکت یا زندگی مردم نبوده‌ایم. همان مشروطیت نیم‌بند هم بعدا در دوره محمدعلی شاه با به توپ بستن مجلس نقض شد. اگر چه بعدها مشروطه دوباره بالاجبار به او تحمیل شد.  

با این‌که در دوره سه ساله صدارت امیرکبیر دارالفنون تاسیس شد و اصلاحات اجتماعی و تغییرات مثبتی در روی‌کرد سیاست خارجی ایران رخ داد، اما ناصرالدین شاه با قتل امیرکبیر ریشه همین اصلاحات را هم قطع کرد تا در دوران سلطنت پنجاه ساله‌اش بیش از هر شاه دیگری چوب حراج به اراضی و منافع این مملکت بزند. تاریخ گواهی می‌دهد که شاهان قاجار نه تنها هیچ اقدام شاخصی در جهت پیشرفت کشور نداشته‌اند بلکه همیشه بزرگ‌ترین مانع بر سر این راه بوده‌اند و اگر کم‌ترین تحولی هم در کشور صورت گرفته به زور تحصن علما و مردم بالاجبار به آن‌ها تحمیل شده.

بر خلاف دوران قاجار درباره عمل‌کرد پهلوی خاصه رضاشاه دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد. در این که رضاشاه بانی تحولات بزرگی در این مملکت بوده هیچ شکی نیست. تحولاتی مثل تاسیس نخستین دانشگاه، ایجاد خط راه آهن سراسری، صدور سجل، تاسیس فرهنگستان، ایجاد ارتش ملی و... از جمله فعالیت‌های غیرقابل کتمان رضاشاه در دوره شانزده‌ساله سلطنت‌ش است که موافقان و مخالفان به آن اذعان دارند. محمدرضاشاه هم اقلا به اندازه شاهان قاجار نسبت به مردم بی‌تفاوت نبود. آموزش همگانی نخستین بار در زمان پهلوی دوم به راه افتاد و بعد از آن ایجاد سپاه دانش و سازمان پیکار با بی‌سوادی (نسخه بسیار موفق‌تر چیزی که بعد از انقلاب با عنوان نهضت سوادآموزی فعالیت کرد) از یادگارهای پهلوی دوم است. به علاوه در این دوره اقدامات زیادی در جهت گسترش دانشگاه‌ها و اعطای بورسیه تحصیلی به دانش‌جویان مستعد انجام شد و در زمینه بیمه اجتماعی و وضعیت بهداشت عمومی جامعه هم تلاش‌هایی صورت گرفت. این‌ها همه فعالیت‌های غیرقابل انکاری است که در دوران قاجار نظیر نداشت. آن‌چه محل اختلاف مورخان در این زمینه است، قصد و هدف خاندان پهلوی برای ایجاد چنین تحولاتی است. این‌که آیا این فعالیت‌ها و تحولات واقعا با نیت پیش‌رفت مملکت و رشد و بهبود زندگی مردم ایران انجام می‌شده یا این‌که با هدف دین‌زدایی و غربی‌کردن جامعه سنتی و مذهبی ایران و تکمیل پازل استعمار بر سر کشور صورت می‌گرفته.

البته انتقادات کاملا درستی علیه پهلوی وجود دارد و این دوره هم مثل تمام دروه‌های استبدادی سرشار از فساد و ظلم و تبعیض و تضییع حقوق مردم بوده. اما مقایسه‌ای بین عمل‌کرد پنجاه و سه ساله دوره پهلوی با دوران حدوداً صد و سی ساله دودمان قاجار نشان می‌دهد که شاهان پهلوی نسبت به همتایان قجری خود کارنامه بسیار مقبول‌تر و قابل دفاع‌تری دارند.

در دوره پهلوی نه رویتر و دارسی و رژی به امضا رسید و نه عهدنامه‌های خفت‌باری نظیر گلداسمیت و ترکمن‌چای و گلستان و پاریس و ۱۹۱۹ به ایران تحمیل شد. اگرچه در دوره رضاخان به موجب عهدنامه عدم تعرض بخش‌هایی از خاک ایران به کشورهای مجاور واگذار شد و در زمان محمدرضا هم بحرین به کلی از ایران جدا شد، اما وسعت اراضی جداشده در این دوره با دوران قاجار به هیچ وجه قابل قیاس نیست. در دوره قاجار کار به جایی رسید که بریتانیا و روسیه طبق معاهده ۱۹۰۷ کل کشور ایران را به جز قسمت‌های محدودی از مناطق مرکزی بین خودشان تقسیم کردند. همان ناحیه محدود هم بعدها در الحاقیه سال ۱۹۱۵ تحت نفوذ انگلیس در آمد و تمام خاک ایران رسما در اختیار روسیه و انگلیس قرار گرفت.

اصلا چرا راه دور برویم؟ همین کاپیتولاسیونی که با شنیدن‌ش همه ذهن‌ها به سمت محمدرضا پهلوی می‌رود، مگر اولین بار در عهد فتحعلی‌شاه قاجار با معاهده ترکمن‌چای به اتباع روسیه تزاری داده نشد؟ مگر همین مصونیت قضایی در زمان ناصرالدین شاه با معاهده پاریس به انگلیس‌ها داده نشد؟

همه این‌ها در حالی است که حتی درباره ماهیت کاپیتولاسیون در دوره پهلوی هم اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد. بنا به گفته برخی از تاریخ‌دانان آن‌چه به عنوان کاپیتولاسیون در زمان محمدرضاشاه شناخته می‌شود، عملا چیزی جز تعمیم معاهده بین‌المللی وین درباره مستشاران نظامی آمریکا نیست. از آن‌طرف هم عده‌ی دیگری از تاریخ‌دانان معتقدند معاهده وین پوششی برای اعطای مصونیت قضایی به اتباع آمریکا بوده.

به هر حال آن‌چه در دوره پهلوی از کاپیتولاسیون تصویب شد چیزی بدتر از آن‌چه که در زمان فتحعلی‌شاه و ناصرالدین شاه به اتباع روس و انگلیس و دانمارک و سوئد و چند کشور دیگر داده شد، نبود. اما امروزه در ذهن عامه مردم این ننگ فقط به پیشانی پهلوی مانده.

در دوره پهلوی هم قراردادهای شرم‌آوری نظیر ۱۹۳۳ منعقد شد. اما آیا این قراردادها با قراردادها و امتیازاتی که شاهان بی‌کفایت قاجار به کشورهای بی‌گانه بذل و بخشش می‌کردند، قابل قیاس است؟ رضاشاه و محمدرضا هم اگر نگوییم سرسپرده و مطیع، به شدت متاثر از قدرت‌های خارجی بودند؛ اما آیا اوضاع‌شان خفت‌بار تر از محمدعلی شاه بود که در مملکت تحت فرمان خودش تابعیت روسیه را گرفت تا از امتیازاتی که اتباع روسیه در ایران دارند استفاده کند؟

خب البته سیاست و رویه‌ی هر انقلابی این است که دوران پیش از خود را سیاه‌ترین دوران قلمداد کند، اما واضح است که این مملکت دوره‌هایی سیاه‌تر از پهلوی هم به چشم دیده است.

البته قصد این نوشته تطهیر دوره پهلوی نیست. اتفاقا در دوران پهلوی هم کم از این ریخت و پاش‌ها و بذل و بخشش‌ها صورت نگرفت، ولی با این حال در مقایسه با سلسله قاجار قدم‌های مثبتی برداشته شد که قابل انکار نیست.

نظام استبداد در کل نفرت‌انگیز و غیرقابل پذیرش است. پهلوی‌ها هم مستثنا نیستند. اما به عقیده من بخش عمده‌ای از نفرتِ بحق ما از این خاندان بر می‌گردد به این‌که انقلاب با شکست آن‌ها به پیروزی رسیده و توانسته‌ایم با سلب قدرت از آن‌ها انقلاب را به ثمر برسانیم. شاید اگر انقلاب در هر دوره دیگری به پیروزی می‌رسید، همین انزجار از پادشاهان آن دوره هم وجود داشت. به خصوص که به گفته بسیاری از تحلیل‌گران انقلاب یک ضرورت اجتناب ناپذیر در ایران بود و دیر یا زود این رخداد عظیم سیاسی صورت می‌گرفت.

در واقع بخش عمده‌ای از نارضایتی مردم به خصوص اقشار روشن‌فکر و تحصیل‌کرده به نوع حکومت استبدادی و عدم مشارکت آن‌ها در سرنوشت خود برمی‌گشت و چندان ربطی به عمل‌کرد شاه نداشت. همان‌طور که علَم هم در کتاب خاطرات‌ش بارها این واقعیت را به شاه گوش‌زد می‌کند.

پهلوی هم دوره‌ای بود مثل دوره‌های دیگر‌! مثل تمام نظام‌های استبدادی دیگر با ظلم و تضییع حقوق مردم آمیخته بود. مثل همه آن‌ها بریز و بپاش و بگیر و ببند داشت و مثل همه آن‌ها مصالح ملی را قربانی منافع شخصی خاندان سلطنتی می‌کرد. اما با این حال وقتی می‌توانیم به قضاوت درستی درباره این خاندان برسیم که آن را با نظام‌های استبدادی دیگر به خصوص سلسله‌های پیش از آن مقایسه کنیم.


*برای مقایسه اجمالی بین اوضاع سیاسی، قراردادهای منعقد شده و امتیازات واگذار شده در دوران قاجار و پهلوی می‌توانید به تاریخ سیاسی دوجلدی دوران قاجار نوشته ابراهیم تیموری و جلد دوم از تاریخ سیاسی معاصر نوشته جلال‌الدین مدنی مراجعه کنید.

  • ویار تکلم

بلاگستان چه بود؟ (کلیک)

بلاگستان چه شد؟ (کلیک)

گاهی اوقات فکر می‌کنم من چقدر احمق‌م که وقتم را در همچین فضای مزخرف و مبتذلی تلف می‌کنم. اگرچه امکان ندارد روزی بیش از یک ربع تا نیم ساعت برای وبلاگ وقت بگذارم، ولی فکر می‌کنم همین وقت کم هم دیگر ارزشش را ندارد. خاصه الان که دیگر آخرین بلاگرهای واقعی هم دارند قلم‌شان را آویزان می‌کنند و مجال را هرچه بیش‌تر برای خاله خان‌باجی‌ها باز می‌کنند.

احساس تنهایی می‌کنم جناب امانی! از همه وقت بیش‌تر. کاش شما یکی لااقل برای دل‌خوشی ما می‌ماندی. کاش...

  • ویار تکلم

چند وقت پیش یکی از همین جوانک‌های انقلابی و حزب‌اللهی توییترنشین که اتفاقا طرف‌داران زیادی هم در فضای مجازی دارد، در توییتی خبر بازداشت یکی از بازی‌گران مشهور سینما را در آبادان به جرم مصرف مشروبات الکلی و عربده‌کشی داد و تکه‌ای انداخت به مواضع سیاسی گذشته او! خب اصل خبر به شدت بودار بود. من هرچقدر فکر کردم نفهمیدم این بازی‌گر چه صنمی با آبادان دارد. نه خودش آبادانی است که رفته باشد آن‌جا به اقوام سر بزند، نه آبادان با این گرد و خاک گزینه مناسبی برای تفریح یک سوپراستار سینماست و نه اساسا تهران قحطی مشروب است که آدم بخواهد برای دو پیک ویسکی یا ودکا این همه راه را بکوبد تا آبادان و آن‌جا بدمستی کند و آبروی‌ش را به حراج بگذارد. هرچقدر هم کانال‌های خبری را زیر و رو کردم هیچ منبعی چنین موضوعی را تایید نمی‌کرد. تا این‌که چند وقت پیش در جریان تجلیل از یکی از خوش‌نویسان برتر کشور ویدیوی ارسالی همان هنرپیشه را دیدم و معلوم شد که خبر از اساس دروغ بوده و صرفا یک عقده‌گشایی سیاسی چنین شایعات و دروغ‌هایی را به وجود آورده! چند وقت بعد هم دوباره به پیج و کانال این آقا سر زدم که دیدم توییت‌ش را پاک کرده. نه عذرخواهی و نه اصلاحیه. شتر دیدی ندیدی! اما خب آبرویی که پیش چند هزار آدم رفته مگر برمی‌گردد؟

خداوکیل مانده‌ام این سیاستِ بی پدر و مادر چقدر مهم است که افراد مثلاً انقلابی و حزب‌اللهی به خاطرش چوب حراج به آخرت خودشان می‌زنند؟ والا ما که ادعایی نداریم ولی این‌ها که ادعای خدا و پیغمبرشان می‌شود چرا؟ یک خبر دروغ را بدون تحقیق منتشر کنی و آبروی یک نفر را ببری و بعدش هم بی‌خیال؟! اصلا گیریم خبر راست! انتشار چنین خبری و بردن آبروی یک انسان شرعی است؟ چه حزب‌اللهی است که عین آب خوردن دروغ می‌گوید و تهمت می‌زند و اشاعه منکرات می‌کند؟

الحق که مدرس راست می‌گفت. دیانت این‌ها عین سیاست‌شان است. همان قدر کثیف و ناجوان‌مردانه و همان‌قدر متعفن و مشمئزکننده!

  • ویار تکلم

ام‌روز، روز بزرگ‌داشت سعدی است. شاعری که عاشقانه‌های زمینی‌اش از چنان قدرت و غنایی برخوردارند که حافظ برای بیان عارفانه‌های آسمانی‌اش ده‌ها بار دست به دامان او و اشعارش شده است. حافظ هیچ ابایی ندارد که خود را شاگرد مکتب سعدی بداند. بارها در اشعارش عینا از اشعار استاد سخن استفاده کرده و در قریب به هشتاد غزل از اوزان و قوافی دیوان سعدی بهره برده و الحق حرمت استاد را خوب نگه داشته. بدون شک اگر حافظ حافظ شد بخش عمده‌ای از آن را مدیون سعدی و نبوغ اوست. این روز را جز تبریک چه می‌توان گفت؟


*عنوان بخشی است از مصراع سعدی:

سعدی تو کیستی که در این حلقه‌ی کمند، چندان فتاده‌اند که ما صید لاغریم...

**خاصیت عاشقانه‌های سوزناک سعدی است که روی صداهای سوزناک شجریانِ پدر و پسر می‌نشیند. بارها در کانال آوازهای استاد شجریان را گذاشته‌ام. این‌بار غزل بسیار زیبای سعدی را با صدای شجریان پسر بشنوید.

ساز و آواز سه‌گاه، شوق دوست

اگر مراد تو ای دوست نامرادی ماست

مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست

اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش

خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست

میان عیب و هنر پیش دوستان کریم

تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست

عنایتی که تو را بود اگر مبدل شد

خلل پذیر نباشد ارادتی که مراست

مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن

که هر چه دوست پسندد به جای دوست رواست

هزار دشمنی افتد میان بدگویان

میان عاشق و معشوق دوستی برجاست...

  • ویار تکلم