- ۱۲ نظر
- ۱۰ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۲۳
انصافاً بعضیها اساتید خبرهای در زمینه "چگونه خودمان را به خریت بزنیم" هستند! یعنی اگر روزی بنا باشد یک همچو رشتهای در دانشگاهها دایر شود بی برو برگرد این عزیزان شایسته دریافت درجه استاد تمامی و تصاحب کرسیهای این رشته هستند.
الغرض چند وقت پیش نوشتهای خواندم از یکی از همین جماعتِ هوچیگرِ دائم دستمالی شوندهی بلاگستان که گفته بود در واگن عمومی مترو به من تجاوز شده و مالیده شدهام و الخ! راستش من هر چقدر فکر کردم و به مغزم فشار آوردم نفهمیدم منظورش از واگن عمومی مترو دقیقا کدام قسمت است؟
خب مترو مثل دیگر وسایل نقلیه عمومی دو بخش دارد. یک بخش زنانه و یک بخش مردانه. واگنهای ابتدا و انتهای هر قطار مختص خانمهاست و واگنهای میانی برای آقایان. حالا اینکه بعضی خانمها شعورشان قد نمیدهد و وارد قسمت آقایان میشوند، به این معنا نیست که واگن آقایان عمومی است.
ضمن اینکه اصلاً دلیلی برای ورود خانمها به قسمت آقایان وجود ندارد. معمولاً یا مترو خلوت است که جا برای همه در واگنهای خودشان پیدا میشود و یا شلوغ است که واگن مردانه همیشه چندبرابر شلوغتر از واگن خانمهاست. خیلی وقتها واگن آقایان به حد انفجار شلوغ میشود ولی با این وجود من ندیدهام کسی از آقایان وارد واگن خانمها شود. پس چه دلیلی دارد که یک خانم با کمال بیشعوری وارد قسمت مردانه شود و بعدش هم طلبکارانه چنین توهمی برایش پیش بیاید که دارند چاله چولههای تن او را برانداز میکنند. کسی برایش کارت دعوت فرستاده که داخل آقایان شود؟
حالا البته مسئله این نیست که چرا خانمها وارد واگن مردانه میشوند. مسئله این است که بعدش متوهمانه پشت سیستم مینشینند و شروع به جفتکپرانی به این و آن میکنند. خب هرکس که ناراحت است و نگران دستمالی شدن، سر مبارک را کج کرده و به واگن زنانه برود. کسی جلویش را گرفته؟ درک این موضوع بدیهی واقعاً اینقدر برای بعضی خانمها سخت است؟
من فکر نمیکنم مسئله اینقدر سخت و پیچیده باشد. خانمی که این همه مردان را هیزچشم و هیزدست میداند و همیشه دستی را در حال مالش خود احساس میکند، چه دلیلی دارد که وارد قسمت آقایان شود؟ آن هم در جایی مثل مترو که تمام ملزومات تفکیک جنسیتی وجود دارد و اجرا میشود.
شاید هم مسئله چیز دیگر است. بسیاری از این خانمها گدای نگاه و توجه مردان هستند و از زور بیمحلی در فضای مجازی چنین داستانهایی سر هم میکنند تا عقدههای ناشی از دیده نشدن را به این طریق ارضا کنند. این فرض البته خیلی محتملتر است از داستانهای تخیلی و مضحکی که این جماعت از دستمالی شدن تعریف میکنند.
روزها همین جور پی هم میگذرند و میگذرند تا اینکه قرعهی فال به نام روز پنجم از ماه آذر میافتد. روز منع خشونت علیه زنان. روزی که به رغم نام زیبایش حکایتی همچون سایر روزهای از این دست به خود گرفته است. حکایت این روز قریب شباهت دارد به حکایت روز منع آزمایش سلاحهای هستهای. از آن جهت که گویا کارکردِ اینچنین روزهایی نه ایجاد یک بستر و زیربنای مستحکم برای جلوگیری و منع آنچه مدنظر است، بلکه برای انجامندادن آن کار صرفا در همان یک روز است. یک چیز دلخوشکنکی که به بانوان بگویند بله! درکتان میکنیم. علیه شما خشونت میشود. و متاسفانه خود بانوان هم به همین مقدار راضی میشوند و هیچگاه نمیپرسند دقیقا کدام خشونت؟ تعریف شورای وضعکننده این روز در سازمان ملل از خشونت چیست؟ شورای مربوطه کدام راهکار را برای منع خشونت علیه زنان اتخاذ کرده است؟ آیا واقعا هنوز دغدغهی زنان را دارد یا مثل قاطبهی موارد مشابه، ملعبهای می شود در دست اهلش تا به این بهانه برچسبِ خشونت علیه زنان بر کشوری بزنند و پشتبندش به این بهانه تحریم کنند و الخ... درست مثل روز مقابله با منع آزمایشهای هستهای که اکنون تنها کارکردی که دارد ایجاد وجاهت برای وضع تحریمهای جدید علیه کرهی شمالی است. البته این روز کماهمیتتر از آن است که با روز منع آزمایشهای هستهای و از این دست مقایسه شود و البته نباید به صرف اینکه پشت این روز کلمه جهانی الصاق شده آب از لب و لوچه عدهای آویزان شود چرا که رقص و گل و بلبل! هم روز جهانی دارند! و ایضا در بعضی از کشورها چاکِ سینهی بانوان هم یک روز را به نام خود سند زده! به هر تقدیر خوب است نگاهی به مواردی که به نظر بانیان نامگذاری این روز ذیل عنوان خشونت علیه زنان قرار میگیرد، نگاهی بیندازیم.
نگاه به عنوان ابزار جنسی به زنان: همانطور که از این عنوان بر می آید بحث سر نگاه است. این که زنان را به چه دیدی نگاه نکنیم و یا اینکه به چه دیدی به آنها بنگریم. هوش و فراست زیادی لازم نیست تا بدانیم تغییر دید مردان در باره زنان چیزی نیست که با زدن یک دکمه یا با یک دستور سازمانی و به فرموده تغییر کند. بحث سر فرهنگ و طرز تفکر است و چه کسی بیشتر از خود زنان باید تلاش کند در جهت تغییر این نگرش؟! پرواضح است که هیچ مردی و نه هیچ انسانی علم غیب ندارد که به یک نظر تمام فضایل و تواناییهای بانویی را دریابد. آنچه که یک مرد در برخورد اول از یک زن می بیند سر باز و سینه برآمده و ماتحت برجسته است. سرخآب و سفیدآب و عکسهای پروفایل خیل کثیری از این دسته نشان می دهد که خودشان هم چندان بی رغبت نیستند که با زیباییهای جنسی شناخته شوند. این پیش زمینه را میزان کم فعالیتهای مثمرثمر اجتماعی یا فرهنگی یا ورزشی و غیره از بانوان چه در ایران و چه در دیگر ملل راقیه تشدید می کند. بانوان از خود، نمایههای جنسی عرضه میکنند ولیکن انتظار دارند- یا شاید وانمود می کنند که انتظار دارند- به دید جنسی به آنها نگاه نشود! مس را طلا دیدن اگر از سر سفاهت و دیوانهگی نباشد قطعا از سر کوری است.
به کار بردن الفاظ رکیک در رابطه با زنان: کافی است در گزاره مذکور کلمه مردان را جایگزین کلمه زنان کنید تا با معنیدار بودن این گزاره به عمومیبودن قباحت آن پی ببریم. فحش و الفاظ رکیک چه در رابطه با مردان باشد و چه در رابطه با زنان محکوم است. فحش را چه به اقوام ذکور یک شخص نسبت دهیم و چه به اقوام اناث در هر حالت مذموم و نکوهیده است وانگهی اگر قدری زاویهی دید بانوان در این باره تحمل انعطاف را داشته باشد، خواهددید که در دعوا حلوا پخش نمیکنند و اگر قرار است زبان به فحشی آلوده شود سعی هر یک بر آن است که الفاظ رکیک به عزیز ترین اقوام طرف دیگردعوا اصابت کند. و چه کسی نزد مردان عزیزتر از مادر و خواهرشان؟ و باز چه کسی نزد زنان عزیزتر از مادر و خواهرشان؟ لذا این که پیکان فحشها و الفاظ رکیکه غالبا به سمت زنان اشاره میرود نه از سر عدم علقه و بیاعتنایی و بیاحترامی مردان نسبت به زنان بلکه به سبب آگاهی افراد از وجود حرمت زنان برای مردان است. دنیایی که در آن فحش به زن و مرد، هر دو در یک ردیف قرار بگیرند، قطعا دنیای غمانگیزیست. خاصه برای زنان!
حملات جسمانی و کتک زدن: از معدود مواردی است که در بیان مورد خشونت انصاف به خرج داده شده است! اینکه خشونت و حمله را تعمیم نداده و آن را به قید جسمانی مقید کنیم حقیقتا شایسته تقدیر است! واضح است که مرد به سبب قوت جسمانی بیشتر در اکثر موارد در موضعی است که می تواند به ناحق از قوهی جسمانیش سوءاستفاده کند که در باره این سوءاستفاده در تعالیم دینی هشدار دادهشدهاست. و شایسته است که به صورت جهانی از این معضل منع شود، منتها اگر این مورد را تعمیم بدهیم به مواردی از قبیل خشونتهای رفتاری و کلامی میرسیم که برای هر دو جنس یکسان است. در دنیایی که زنان به خاطر حملات نگاهی! مردان طلبکارند این حق البته برای مردان محفوظ است که از دست حملات بعضا کلامی و غالبا روانی و نداشتن امنیت روانی در جامعه روزی جهانی را به نام منع خشونت علیه مردان نامگذاری کنند.
تجاوز جنسی در بستر زناشویی( تجاوز شوهر به همسر!): لبخند و دیگر هیچ! یک لحظه چشمهاتان را ببندید و به واژهی تجاوز فکر کنید. بعد چشمهارا باز کرده و دوباره ببندید و اینبار به واژهی زناشویی و همسر فکر کنید. هروقت توانستید این دو را به هر ضرب و زوری، حتی به زور خیال به هم بچسبانید، اعلام کند تا علاوه بر داشتن یک جایزه نفیس درمورد آن صحبت کنیم. تجاوز صورت بگیرد و همچنان خانوادهای باشد یا خانوادهای باشد و در آن تجاوزی صورت بگیرد؟!
به هر تقدیر آنچه که از موارد فوق بر می آید تا هنگامی که خود بانوان دست نجنبانند و به صورت منطقی و علت و معلولی با این قبیل پدیدهها برخورد نکنند، به صرفِ نارنجیکردن پروفایلها، پست سیستم نشستن و تخیلکردن و تولید داستانهای افسانهگونه و... انتظار معجزه برای تغییر دید مردان و جامعه نسبت به آنها غیرممکن به نظر میرسد.
*بازتاب همین مطلب در سایت فرارو
امروز بهم تجاوز شد! نه تنها به من که به نوزده نفر دیگری که در اتوبوس بودیم، تجاوز شد. یک تجاوز وحشیانه و دستهجمعی! کجا هستند آن نویسندهگان متعهد و حافظان حرمت قلم که نمینویسند جز واقعیت را و هیچگاه قلم خود را به دروغ آلوده نمیکنند؟ کجا هستند آن وبلاگنویسهای دردشناسی که زیر پوست شهر میخزند و مو را از ماست بیرون میکشند و همیشه حق را میگویند ولو به ضررشان باشد؟ من از آنها تقاضا دارم که همچون گذشته ساکت ننشینند و کمک کنند که حق خود را از متجاوزان زورگو بستانیم! تا کی سکوت و نظارهگربودنِ پایمالشدنِ حقمان؟ تا کی دست روی دست گذاشتن و اعتراض نکردن؟ البته قبل از این که این نویسندهگان مطالب خود را آماده دفاع از حق مظلوم کنند، یک توضیح بدهم که نوع تجاوز به من/ ما نه آن تجاوزیست که مدنظر همه است. یعنی راستش به دماغم/ دماغمان تجاوز شد. با این حال این هم خودش نوعی تجاوز است و غیر قابل سکوت و بخشش! (در روزگاری که هرکس هرچیزی را تجاوز به خود میپندارد، خواه نگاه باشد و خواه حرفزدن و خواه قدمزدن! و همه در تولید انواع جدید تجاوز در حال سبقت از هم هستند، که هرکس مورد تجاوزتر! باکلاستر! این حق هم برای من محفوظ است که تجاوزسازی کنم)! نصف بیشتر مسیر هفت ساعتهی اتوبوس را سرتوی یقه کردهبودم. به نظر دیوانه میآمدم یا شاید هم بیمار! اما هیچ کدام. فقط از بوی مواد زیباکنندهی! خانمهای صندلی عقب، به بوی بدن پناه بردهبودم و خودم را لعنت میکردم که چرا قبل از حرکت، دوش گرفتم و خودم را از نعمت رایحهی خوشِ بوی عرق، محروم کردهام! آیا این تجاوز نیست؟ کجایند احیاکنندهگان حقوق بشر؟!