ویار تکلم

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلتنگی» ثبت شده است

نگاه خسته‌ی من همچو مرغ دریایی است

و گیسوان بلندت چه موج زیبایی است!


اگرچه گفت پدر گوش نکردم افسوس

که یک نگاه سرآغاز راه شیدایی است


به چشم‌های تو و آن نگاهِ سرد قسم

که هرچه می‌کشم از دستگاه بینایی است


مرا در عشقِ تو از خواریِ شکست چه باک؟

مگر که عاقبتِ عشق غیر رسوایی است؟


به وعد حور هوایت ز سر برون نشود

که عشق و مهرِ تو دارای اجر اُخرایی است


نه سهم عشق تو با دیگران شریک شوم

که لطف عشق و محبت به سهم تنهایی است


برای دیدن مرگ‌م به "کُلزیوم" بیا

نبرد تن به تن عشق و من تماشایی است

  • ویار تکلم

حتم دارم از تقاصم گریه‌ی سیال او

می‌چکد روزی به روی گونه‌های چال او


تا نگاه گرم خود می‌افکند بر چشم من

می‌شود دریای یخ آن چشم‌های کال او


چشم‌هایم گرچه کم‌سوتر شده اما هنوز

می‌تواند بیند از فرسنگ‌ها هم خال او


سخت در جنگ است با تقدیر اما ای دریغ

نام من افتاده اندر قهوه‌های فال او


عمر با خود می‌زداید کینه‌ها اما عجیب

می‌کند بی‌رحمی‌اش را بیش‌تر هر سالِ او


حکم صادر شد چو شد قاضی و شاکی یک نفر

روزی آخر می‌شود دارم طناب شال او


تازگی‌ها شوخ طبعی‌هاش افزون‌تر شده

می‌برد دل از من و می‌پرسد از من حال او

  • ویار تکلم