ویار تکلم

آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فیلترینگ» ثبت شده است

یکی از موارد پُرتکرار قطع عضو در بخش جراحی، قطع عضو ناشی از زخم پای دیابتی است. زخمی که متعاقب آن، بیماری دیابت کنترل نشده ایجاد و با تعلل در درمان موجب ایجاد عفونت در قسمت زخم می‌شود. گاهی این عفونت آن‌قدر زیاد می‌شود که از خوف گسترش عفونت و مرگ بیمار، ناچار به قطع قسمتی از پا می‌شوند. دیده‌ام بیمارانی را که هیچ رقمه زیر بار قطع عضو نمی‌روند و علی‌رغم هشدارهای کادر پزشکی با رضایت خودشان ترخیص می‌شوند. اما مدتی بعد با بدتر شدن اوضاع و گسترش عفونت دوباره و این‌بار داوطلبانه برای قطع عضو مراجعه می‌کنند. گاهی هم بیمار هیچ‌وقت قطع عضو را نمی‌پذیرد حتی وقتی‌که به قیمت جان‌ش تمام می‌شود.

گویا همین روزهاست که تلگرام برای همیشه فیلتر شود. خوش‌بختانه بود و نبود تلگرام برای‌م علی السویه است. یعنی نه بود و نبود تلگرام اساسا برای‌م اهمیت خاصی دارد و نه کسب و کار و خانه و زندگی‌ام را روی آن بنا کرده‌ام که نگران آن‌ها باشم. چند گروه دوستانه، چند کانال خبری و همین کانال فکسنی کل چیزهایی است که در تلگرام دارم. شاید نهایت سودی که برای‌م داشته باشد خبررسانی کلاس‌ها و بیمارستان‌ها باشد که اگر تلگرام هم نباشد بالاخره از جاهای دیگری می‌شود به‌شان دست‌رسی پیدا کرد. اتفاقا فیلتر شدن تلگرام فرصت  خوبی برای خلاصی از خروارها خبرِ دزدی و اختلاس و فساد و گیس و گیس‌کشی است که بعدش استراحت فکری پیدا می‌کنم و می‌توانم به جای‌ش کتاب بخوانم و وقت بیش‌تری را با خانواده و دوستان سپری کنم. اما با این وجود در حالت کلی مخالف جدی فیلترینگ هستم. آن هم چنین فیلترهای فله‌ای و بی‌متر و معیاری. اما خب گاهی همین حالت کلی استثناهایی دارد.

من از دلایل اصلی و نیت واقعی مسئولان برای فیلتر تلگرام خبر ندارم. اطلاع‌م در حد همین حرف‌ها و اخبار و مصاحبه‌های مسئولین است. در هر حال دلایل و نیت هرچه که باشد مسئولین و تصمیم‌گیرندگان نباید تحت تاثیر هیاهو و قیل و قال‌ها و بعضی از دلایل غیرمنطقی مخالفان فیلتر تلگرام قرار بگیرند؛ استدلال‌هایی شبیه به این‌که چون تلگرام چهل میلیون کاربر دارد یعنی چهل میلیون موافق دارد و کسی نباید مخالف نظر اکثریت اقدام کند. یا مثلا با فیلتر تلگرام بخش عظیمی از اشتغال و قابلیت اشتغال‌زایی که در بستر آن شکل می‌گیرد از بین می‌رود و...

بله نباید کار به این‌جا می‌کشید. نباید یک پیام‌رسان آن‌قدر بزرگ می‌شد که وجود یا عدم وجود آن به دغدغه‌ی میلیونی مردم تبدیل شود. نباید نقش‌ش آن‌قدر پُررنگ می‌شد که حالا شرکت سازنده‌اش به پشت‌وانه‌ی آن، هر گربه‌ای که بخواهد برقصاند و به احدی هم پاسخ‌گو نباشد. اما متاسفانه به لطف مسئولانی که همیشه چند سالی از جریان عادی زندگی عقب هستند و خواب تشریف دارند این اتفاقات به نحو احسن صورت گرفت. خب حالا که کار از کار گذشته باید به‌ترین تصمیم را گرفت. و این تصمیم نباید چیزی باشد که این استدلال‌های عامیانه و غیرتخصصی بتواند به آن جهت دهد. استدلال‌های عامیانه‌ای که بیش از مصالح جمعی و عمومی کشور مبتنی بر منافع شخصی افراد است.

مسئولان عزیزی که فیلتر شدن تلگرام پابند تصمیمات شماست! بنشینید مدتی فکر کنید و ببینید تصمیم‌تان چه‌قدرش خالصانه و از سر دل‌سوزی برای آینده‌ی کشور است و چه‌قدرش تحت تاثیر ترس از این حجم بالای گردش اطلاعات و سرعت آگاهی مردم از برخی مسائل است. آن‌وقت اگر واقعا این پا عفونت کرده و چاره‌ای نبود، اگر واقعا خوف جان و حیات این بیمار می‌رود، این پا را قطع کنید حتی اگر بیمار ناراضی باشد. یک‌بار برای همیشه، صریح و قاطع.


کانال وبلاگ

@zaerezari 


  • ویار تکلم

مدتها بود که تصمیم داشتم در مورد فیلترینگ و گزارشهایی که باعث فیلتر میشود، چیزی بنویسم اما هربار مشغله و تنبلی مانع این کار می‌شد تا این که خواندن چند پست و کامنت در فضای مجازی من را وادار به نوشتن کرد. به خصوص پستی از یک خانم  که در آن از خوش‌حالی برای به ثمر رسیدن! تلاش خود در فیلتر کردن وب‌لاگ شیطون‌ک؟ گفته‌بود. آن هم به جرم چیزی که خودش آن را ضدِ زن بودن نامیده‌بود! ابتدائا این را بگویم که من این وب‌لاگ را چند بار دیده‌ام. همان چند بار هم با بسیاری از پست‌هاش مخالفت جدی داشتم اما خب هیچ‌گاه آن‌ها را مصداق توهین و یا مستحق گزارش نمی‌دیدم. حالا یک سوال پیش می‌آید که آیا به صرف ضد چیزی بودن باید فیلتر شد؟ منطقا خیر! آدمی مختار است تا وقتی که مصداق توهین به کسی نباشد، هر افکاری داشته باشد. اما این گزارش‌هایی که صورت می‌گیرد چه چیزی را جز عدم نقد پذیری، عدم تحمل حرف مخالف و در کل عدم تمدنیت! می‌رساند؟! جالب این جاست اکثر این دگم‌های مجازی که بیش‌تر از هر آدرسی، آدرس سامانه‌ی فیلترینگ را از برهستند در دنیای واقعی چنان ژستِ متشخصانه‌ای می‌گیرند و دم از آزادی بیان می‌زنند که باید آزادی بیان داشته باشیم، گویی تنها متمدن عالم آن‌ها هستند!  مثلا بلاگ‌ری؟! در پروفایل‌ش انتقاد پذیری را درج کرده‌بود و در ادامه‌اش توضیح داده‌بود که لازم نیست برای قانع کردن کسی که نمی‌خواهد قانع شود وقت صرف کرد. آن وقت چنان از فیلتر شدن وب‌لاگ قبلی من خوش‌حال شده بود که اگر راه می‌داشت دست مسئول فیلترینگ را می‌بوسید! وقتی این عده، تحمل یک حرف یک وب‌لاگ کوچک با مخاطب‌ین محدود را ندارد وای به حال حرف های مهم‌تر و پرمخاطب‌تر! چرا نمی‌خواهیم این را بپذیریم که ما در برابر نظرات دیگران مسئول نیستیم و هرکس هر جور که دوست دارد می‌تواند فکر کند؟ در مواجهه با هر مطلب دو حالت متصور است. یا آن را قبول داری که باید شجاعانه آن را بپذیری و یا مخالف هستی که می‌توانی با استدلال‌ت آن را رد کنی! و در نهایت این منطق است که پیروز می‌شود و گذر زمان است که آن را اثبات می‌کند. هرچند به ظاهر کم‌طرف‌دارتر باشد! (البته بماند از آن دسته‌ای که موافق هستند و از ترسِ انگ خوردن شهامت ابراز ندارند و من این را در پستِ چندی قبل به عینه مشاهده کردم!).

پ. ن:  وقتی قرار است در مورد چیزی حرف زده‌شود مرسوم است که از عامل اصلی سخن گفته‌شود. در این جا هم عامل اصلی فیلترینگ، آن مسئولی‌ست که به خاطر چند گزارش مغرضانه و با چند دکمه، تکلیف چند ماه و یا حتی چند سال یک وب‌لاگ‌نویس را یک‌سره می‌کند! و من هم چندی پیش اعتراض خودم را بابت فیلتر شدن چند باره‌ی وب‌لاگ‌هایم از طریق ایمیلی به آن مقام مسئول رساندم.

  • ویار تکلم

می‌گویند مرگ طبیعی یک وب‌لاگ‌نویس زمانی فرا می‌رسد که آشنایان‌ش از وبلاگ او با خبر شوند و قتل یک وب‌لاگ‌نویس وقتی است که گرفتار قاتل فیلترینگ می‌شود. و من امروز به قتل رسیدم!

نمی‌خواهم ننه من غریب‌م بازی در بیاورم که ای وای آزادی بیان نیست. فقط برای‌م جالب است که بدانم چرا وب‌لاگ قبلی‌ام فیلتر شده؟! یعنی دقیقا به خاطر کدام واژه و عبارت‌ش؟! از آن دوست عزیزی که احتمالا زحمت گزارش را کشیده‌است تقاضا دارم اگر این متن را می‌خواند پاسخ مناسبی به آن بدهد و کسی را از نگرانی برهاند! عده ای می‌گفتند مستهجن می‌نویسم! اما کدام مستهجن؟ سخن گفتن از شرایط فیزیولوژیکی خانم‌ها و آقایان مستهجن است؟ سخن از اتفاق و یا اتفاقاتی که هر خانم و آقایی  در طول زندگی‌اش با آن رو به رو می‌شود مستهجن است؟ تازه این برچسب‌زنی ها در حالی بوده که در متن‌های‌م به هیچ وجه کلمه‌ای ناشایست به کار نبرده‌ام و اگر چیزی هم گفته شده در لفافه بوده وگرنه جناب فیلترینگ هوشمند مدت‌ها قبل کلک وب‌لاگ را کنده بود! اما هیچ‌کدام از این‌ها به اندازه این دردناک نیست که بفهمی که حرفت را نمی‌فهمند و یا شاید نمی‌خواهند آن را بفهمند. از یک متن هشت‌صد کلمه‌ای فقط به یک کلمه‌اش بند می‌کنند و حکم به بدی‌اش صادر می‌کنند. من از جناب گزارش‌گر و یا هر دوستی که قصد دارد باز هم گزارش مستهجن بودن وبلاگ من را بدهد تقاضا دارم حداقل اندکی انصاف را رعایت کند و به صرف مخالف‌ت شخصی خود اقدام نکند و...و اما جالب‌ترین قسمت ماجرا هم این جاست وبلاگ من در روزگاری مسدود شده که برای بعضی‌ها آزادی محض است. یعنی حالا مستهجن ترین کلمات را سرچ کنید، یقینا هیچ‌گاه دست خالی برنمی‌گردید و به بن بست نمی‌خورید! آن هم صفحاتی که تا چند سال پیش مسدود بوده‌اند و حالا آزاد هستند. نشانی‌شان؟ مثلا یکی این است. ویکی پدیا دات کام!

باری من دوباره برگشتم که از نو شروع کنم. برای گفتن حرف‌هایی که به نظرم باید گفته‌شود. حال این که چه‌قدر خوانده شود...

پ.ن: تعدادی از پست‌های قدیمی هم که در دست‌رس بود، به وب‌لاگ اضافه شد!

  • ویار تکلم