مورخان معمولاً بررسی تاریخ معاصر را از ابتدای حکومت پهلوی آغاز میکنند، اما تاریخ سیاسی معاصر را تا ابتدای دوران قاجار هم عقب میبرند. علت این تقسیمبندی قراردادها و معاهدات مهم و پرتعدادی است که در دوره قاجار منعقد شده. معاهداتی که هنوز هم اثرات و تبعات آنها گریبانگیر این مملکت است.
شاید به جرئت بتوان گفت در دوره حدوداً صد و سی ساله حکومت قاجار، غیر از یکپارچگی حکومت ایران در آغاز سلطنت آغامحمدخان و مشروطیت تحمیلی به مظفرالدین شاه، شاهد هیچ دستاورد و فعالیت چشمگیری در جهت بهبود اوضاع مملکت یا زندگی مردم نبودهایم. همان مشروطیت نیمبند هم بعدا در دوره محمدعلی شاه با به توپ بستن مجلس نقض شد. اگر چه بعدها مشروطه دوباره بالاجبار به او تحمیل شد.
با اینکه در دوره سه ساله صدارت امیرکبیر دارالفنون تاسیس شد و اصلاحات اجتماعی و تغییرات مثبتی در رویکرد سیاست خارجی ایران رخ داد، اما ناصرالدین شاه با قتل امیرکبیر ریشه همین اصلاحات را هم قطع کرد تا در دوران سلطنت پنجاه سالهاش بیش از هر شاه دیگری چوب حراج به اراضی و منافع این مملکت بزند. تاریخ گواهی میدهد که شاهان قاجار نه تنها هیچ اقدام شاخصی در جهت پیشرفت کشور نداشتهاند بلکه همیشه بزرگترین مانع بر سر این راه بودهاند و اگر کمترین تحولی هم در کشور صورت گرفته به زور تحصن علما و مردم بالاجبار به آنها تحمیل شده.
بر خلاف دوران قاجار درباره عملکرد پهلوی خاصه رضاشاه دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. در این که رضاشاه بانی تحولات بزرگی در این مملکت بوده هیچ شکی نیست. تحولاتی مثل تاسیس نخستین دانشگاه، ایجاد خط راه آهن سراسری، صدور سجل، تاسیس فرهنگستان، ایجاد ارتش ملی و... از جمله فعالیتهای غیرقابل کتمان رضاشاه در دوره شانزدهساله سلطنتش است که موافقان و مخالفان به آن اذعان دارند. محمدرضاشاه هم اقلا به اندازه شاهان قاجار نسبت به مردم بیتفاوت نبود. آموزش همگانی نخستین بار در زمان پهلوی دوم به راه افتاد و بعد از آن ایجاد سپاه دانش و سازمان پیکار با بیسوادی (نسخه بسیار موفقتر چیزی که بعد از انقلاب با عنوان نهضت سوادآموزی فعالیت کرد) از یادگارهای پهلوی دوم است. به علاوه در این دوره اقدامات زیادی در جهت گسترش دانشگاهها و اعطای بورسیه تحصیلی به دانشجویان مستعد انجام شد و در زمینه بیمه اجتماعی و وضعیت بهداشت عمومی جامعه هم تلاشهایی صورت گرفت. اینها همه فعالیتهای غیرقابل انکاری است که در دوران قاجار نظیر نداشت. آنچه محل اختلاف مورخان در این زمینه است، قصد و هدف خاندان پهلوی برای ایجاد چنین تحولاتی است. اینکه آیا این فعالیتها و تحولات واقعا با نیت پیشرفت مملکت و رشد و بهبود زندگی مردم ایران انجام میشده یا اینکه با هدف دینزدایی و غربیکردن جامعه سنتی و مذهبی ایران و تکمیل پازل استعمار بر سر کشور صورت میگرفته.
البته انتقادات کاملا درستی علیه پهلوی وجود دارد و این دوره هم مثل تمام دروههای استبدادی سرشار از فساد و ظلم و تبعیض و تضییع حقوق مردم بوده. اما مقایسهای بین عملکرد پنجاه و سه ساله دوره پهلوی با دوران حدوداً صد و سی ساله دودمان قاجار نشان میدهد که شاهان پهلوی نسبت به همتایان قجری خود کارنامه بسیار مقبولتر و قابل دفاعتری دارند.
در دوره پهلوی نه رویتر و دارسی و رژی به امضا رسید و نه عهدنامههای خفتباری نظیر گلداسمیت و ترکمنچای و گلستان و پاریس و ۱۹۱۹ به ایران تحمیل شد. اگرچه در دوره رضاخان به موجب عهدنامه عدم تعرض بخشهایی از خاک ایران به کشورهای مجاور واگذار شد و در زمان محمدرضا هم بحرین به کلی از ایران جدا شد، اما وسعت اراضی جداشده در این دوره با دوران قاجار به هیچ وجه قابل قیاس نیست. در دوره قاجار کار به جایی رسید که بریتانیا و روسیه طبق معاهده ۱۹۰۷ کل کشور ایران را به جز قسمتهای محدودی از مناطق مرکزی بین خودشان تقسیم کردند. همان ناحیه محدود هم بعدها در الحاقیه سال ۱۹۱۵ تحت نفوذ انگلیس در آمد و تمام خاک ایران رسما در اختیار روسیه و انگلیس قرار گرفت.
اصلا چرا راه دور برویم؟ همین کاپیتولاسیونی که با شنیدنش همه ذهنها به سمت محمدرضا پهلوی میرود، مگر اولین بار در عهد فتحعلیشاه قاجار با معاهده ترکمنچای به اتباع روسیه تزاری داده نشد؟ مگر همین مصونیت قضایی در زمان ناصرالدین شاه با معاهده پاریس به انگلیسها داده نشد؟
همه اینها در حالی است که حتی درباره ماهیت کاپیتولاسیون در دوره پهلوی هم اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد. بنا به گفته برخی از تاریخدانان آنچه به عنوان کاپیتولاسیون در زمان محمدرضاشاه شناخته میشود، عملا چیزی جز تعمیم معاهده بینالمللی وین درباره مستشاران نظامی آمریکا نیست. از آنطرف هم عدهی دیگری از تاریخدانان معتقدند معاهده وین پوششی برای اعطای مصونیت قضایی به اتباع آمریکا بوده.
به هر حال آنچه در دوره پهلوی از کاپیتولاسیون تصویب شد چیزی بدتر از آنچه که در زمان فتحعلیشاه و ناصرالدین شاه به اتباع روس و انگلیس و دانمارک و سوئد و چند کشور دیگر داده شد، نبود. اما امروزه در ذهن عامه مردم این ننگ فقط به پیشانی پهلوی مانده.
در دوره پهلوی هم قراردادهای شرمآوری نظیر ۱۹۳۳ منعقد شد. اما آیا این قراردادها با قراردادها و امتیازاتی که شاهان بیکفایت قاجار به کشورهای بیگانه بذل و بخشش میکردند، قابل قیاس است؟ رضاشاه و محمدرضا هم اگر نگوییم سرسپرده و مطیع، به شدت متاثر از قدرتهای خارجی بودند؛ اما آیا اوضاعشان خفتبار تر از محمدعلی شاه بود که در مملکت تحت فرمان خودش تابعیت روسیه را گرفت تا از امتیازاتی که اتباع روسیه در ایران دارند استفاده کند؟
خب البته سیاست و رویهی هر انقلابی این است که دوران پیش از خود را سیاهترین دوران قلمداد کند، اما واضح است که این مملکت دورههایی سیاهتر از پهلوی هم به چشم دیده است.
البته قصد این نوشته تطهیر دوره پهلوی نیست. اتفاقا در دوران پهلوی هم کم از این ریخت و پاشها و بذل و بخششها صورت نگرفت، ولی با این حال در مقایسه با سلسله قاجار قدمهای مثبتی برداشته شد که قابل انکار نیست.
نظام استبداد در کل نفرتانگیز و غیرقابل پذیرش است. پهلویها هم مستثنا نیستند. اما به عقیده من بخش عمدهای از نفرتِ بحق ما از این خاندان بر میگردد به اینکه انقلاب با شکست آنها به پیروزی رسیده و توانستهایم با سلب قدرت از آنها انقلاب را به ثمر برسانیم. شاید اگر انقلاب در هر دوره دیگری به پیروزی میرسید، همین انزجار از پادشاهان آن دوره هم وجود داشت. به خصوص که به گفته بسیاری از تحلیلگران انقلاب یک ضرورت اجتناب ناپذیر در ایران بود و دیر یا زود این رخداد عظیم سیاسی صورت میگرفت.
در واقع بخش عمدهای از نارضایتی مردم به خصوص اقشار روشنفکر و تحصیلکرده به نوع حکومت استبدادی و عدم مشارکت آنها در سرنوشت خود برمیگشت و چندان ربطی به عملکرد شاه نداشت. همانطور که علَم هم در کتاب خاطراتش بارها این واقعیت را به شاه گوشزد میکند.
پهلوی هم دورهای بود مثل دورههای دیگر! مثل تمام نظامهای استبدادی دیگر با ظلم و تضییع حقوق مردم آمیخته بود. مثل همه آنها بریز و بپاش و بگیر و ببند داشت و مثل همه آنها مصالح ملی را قربانی منافع شخصی خاندان سلطنتی میکرد. اما با این حال وقتی میتوانیم به قضاوت درستی درباره این خاندان برسیم که آن را با نظامهای استبدادی دیگر به خصوص سلسلههای پیش از آن مقایسه کنیم.
*برای مقایسه اجمالی بین اوضاع سیاسی، قراردادهای منعقد شده و امتیازات واگذار شده در دوران قاجار و پهلوی میتوانید به تاریخ سیاسی دوجلدی دوران قاجار نوشته ابراهیم تیموری و جلد دوم از تاریخ سیاسی معاصر نوشته جلالالدین مدنی مراجعه کنید.
- ۳ نظر
- ۰۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۳۳