صدای زور زدنش را که پشت درب شنیدم دلم برایش سوخت. شب، قبل از شام، دور از چشمش، سه قاشق «شیر منیزیم» را داخل غذایش خالی کردم!
*«منیزیم هیدروکسید» با نام تجاری شیر منیزیم دارویی است برای رفع یبوست!
- ۰ نظر
- ۲۹ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۵۱
صدای زور زدنش را که پشت درب شنیدم دلم برایش سوخت. شب، قبل از شام، دور از چشمش، سه قاشق «شیر منیزیم» را داخل غذایش خالی کردم!
*«منیزیم هیدروکسید» با نام تجاری شیر منیزیم دارویی است برای رفع یبوست!
رحِمش را که درآورد و از بیمارستان که مرخص شد، به دو هفته نکشید که اعلامیهاش رفت روی دیوار. آخر چه کسی ازدواج میکرد با دختری که بچهدار نمیشد؟!
همه ی عناصر ذکور محله، او را عاشق بودیم! عاشق سر به زیریهایش. عاشق چال روی لپهایش وقت خنده. عاشق یک مشت موی طلاییش که وقتی میخواست توی کوچه را ببیند از کنار در آرام هولش میداد بیرون و ما میدیدیمش. عاشق خندههای ریزش. عاشق سرخ شدن های خجالتیش. عاشق...زد و پایم شکست. غیرمنتظره با مادرش به عیادتم آمد. هیچ گاه فکر نمیکردم که این آخرین دیدارمان باشد که اگرمیدانستم هیچوقت از شرم تمام مدت سرم را پایین نمیکردم و یک دل سیر او را میدیدم. او را که چند هفته بعد از محلهمان رفت!
در عجبم از آن دختری که با چند بوق و چند جمله و چند بار عقب و جلو شدن ماشین، سوار شد و در عجبترم از آن دوستی که او را به من ترجیح داد! در را که بستم تا پیاده شوم، صدای بوسهی کشیدهای بلند شد!
در حال درسخواندن بود که غفلتاً کنترل مخرجش را از دست داد و صدایش بلند شد! نه یکی که دوتا! آن دو دقیقهای که جرأت نمیکرد سرش را بلند کند، شبیه آفتابپرست رنگ عوض میکرد! آخر که سرش را که بلند کرد دو نفر را دید، یکی که هندزفری را با نهایت صدایش تا ته چپانده بود توی گوشش و من... که خواب بودم!
برای هرکسی آزادی معنایی دارد. مثلا برای یکی رهایی از زندان میشود آزادی و برای دیگری رهایی از حجاب! برای فرد دیگر آزادی با رهایی از گناه معنا مییابد و برای دیگری رهایی از اعتیاد. اما من آزادی را هنگام اولین خرید تنهایی تجربه کردم. جایی که از پیراهن های دو شماره بزرگتر به بهانهی اینکه بعداً رشد میکنی و شلوارهای گشاد به بهانه آب رفتن خلاص شدم و پشت پیراهنی که با هر نفس عمیق سینه ام را میفشرد، آزاد شدم!