ویار تکلم

کانال وب‌بلاگ در تلگرام:
https://t.me/zaerezari

آخرین مطالب

۱۴ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

البت این‌طور‌ها هم نیست که هر دختری که خودش را درست نمی‌پوشاند از بهر گرمی هوا هم‌چه می‌کند. حالا شاید برای درصدی هم علت این باشد ولی‌کن برای قاطبه‌ی جمعیت بانوان این استدلال صدق نمی‌کند. تزهای مختلف و بعضا متضادی در باره‌ی چرایی این موضوع صادر شده وانگهی در تمام این تزها یک نکته مغفول مانده و آن همین است که خیلی از دخترها نه به خاطر داغی هوا که به خاطر داغ بودن خودشان است که حجاب نمی‌کنند!

  • ویار تکلم

در بین دوستان‌م تقریبا همه‌گی آن‌ها به اقتضای سن‌شان دوست‌دختر دارند یا اقل کم مهر دختری را در دل دارند و برای رسیدن به آن تلاش می‌کنند. لفظ دوست‌دختر را برای این به کار می‌برم که تقریبا همه این موارد همان اول کار سنگ‌هاشان را با هم واکنده‌اند که رابطه‌شان فقط در حد رفاقت باقی بماند و اصلا به ازدواج فکر نکنند. راست‌ش  برای‌م جالب است دخترهایی که که این شرایط را قبول کرده‌اند. دخترهایی که خودشان قبول کرده‌اند وسیله باشند. قبول کرده اند مدتی وسیله‌ی ارضای هوس‌های کسی باشند، آن هم با اقل منفعت. قبول کرده‌اند مدتی وقت خودشان را پشت تلگرام هدر دهند برای آن که دیگری خوش‌ش بیاید! آن هم بدون هیچ وعده و وعید دل گرم کنی و یا حتی پول و هدیه‌ای! مفتِ مفت! چندی پیش داشتم با دوستانِ دوست‌دختر دارم در این مورد حرف می‌زدم. به مواردی برخورد کردم که مدت هاست ذهن‌م را مشغول کرده مثلا تعداد قابل توجهی توانسته بودند تن دوست‌دخترهاشان را فتح کنند آن هم بدون این که قول و یا وعده‌ی خاصی داده باشند. گفتند ما خواستیم و آن ها قبول کردند و تمام! حتی کم زحمت‌تر از بلند کردن دخترهای خیابانی و صد هزارتومانی و پرسودتر از هر فاحشه‌خانه‌ای! فقط اندکی مهر و محبت کشکی به‌شان دادیم و آن ها خودشان را نثار ما کردند!... نمی‌دانم در این بین مقصر کیست؟ پسری که برای ارضای خود به محبت الکی متوسل می‌شود یا دختری که آن قدر در زندگی‌اش محبت کم دیده که با یک دوست‌ت دارم لخت می‌شود! وقت دل‌خوری دوست‌پسرش لخت می‌شود! وقت آشتی لخت می‌شود!  برای جلب توجه لخت می‌شود! یا آن... یا شاید هم هیچ‌کس مقصر نیست!

  • ویار تکلم

یک کار خوب انجام داده‌بود و یک کار بد. پولی را که برای خرید ماشین کنار گذاشته‌بود به عنوان وام به منشی‌اش داد. اس ام اس گوشی منشی‌اش را خوانده‌بود.

  • ویار تکلم

مدت‌هاست که از مرگ عباس کیارستمی گذشته اما گویا دوستان هنوز از ماجرا درنگذشته‌اند! البته این درنگذشتن هم اصلا و ابدا بنابر انصاف نبوده که بشود یک جوری با آن کنار آمد!  یعنی هر کسی تا به حال مشکلی با هر کسی! داشته آن را در سبد گذاشته و با خود آورده است و بر اساس آن فکت صادر می‌کند! در راس آن ها مهاجمانی هستند عمدتا از قشر روشن‌فکر و یا روشن‌فکرنمای هنرمندان که جامعه‌ی علوم پزشکی (خاصه پزشکان) را مورد هدف قرار داده‌اند و آن ها را مقصر صفر تا صدی مرگ کیارستمی می‌دانند. نمونه‌ی درشت و حاضرش هم جناب آقای داریوش مهرجویی که عملا پزشکان را قاتل آن  مرحوم می‌داند و خواستار محاکمه آن‌ها شده‌است! البته به نظرم نباید زیاد روی حرف جناب مهرجویی حساب باز کرد و برای آن ارزش قائل شد. چرا که هم واکنش‌های احساسی‌اش مشخص است و هم افزای‌ش سن‌ش معلوم و طبعا سخنانی که بیست سال پیش برای‌شان حرام بوده الآن برای‌شان مباح است! اما برای آن‌هایی که هم جوان هستند و هم عاقل مثل آن بازی‌گرانی که مهرجویی را حامی بوده‌اند و هم‌نوا با او فریاد قاتل سرداده‌اند اگر بخواهیم مثل منطقیون حرف بزنیم باید بگویم برفرض اشتباهات عمدی آن پزشکان، باز هم چسباندن لفظ قاتل به آن‌ها زیادی سنگین است و نچسب. لفظ قاتل برای آن هایی است که کسی زیر دست‌شان مرده باشد یعنی خود آن فرانسوی‌ها و نه ایرانی‌ها! جرم ایرانی‌ها فوق فوق‌ش مشارکت است و نه بیش‌تر! اگر واقعا آن مرحوم در ایران فوت می کرد باز هم می‌شد کمی به آن ها حق داد ولی با این وضع، حق دادن زیادی به آن ها نهایت کم انصافی است. البته برای جماعتی که شمع‌هاشان فقط درب سفارت فرانسه روشن می‌شود مقصر کردن داخلی‌ها تعجبی ندارد چرا که محال است  خارجی های دیار فغانس! مرتکب اشتباهی شوند! از آن سو عده‌ی دیگری هم تازه یادشان آمده که فلان پزشک دوران کودکی‌شان به آن ها آمپول زده، آن‌ها دردشان آمده  و حالا کینه‌ی خفته‌شان نسبت به آن ها عود کرده که بحث پول و بی انصافی را وسط می‌کشند.ک که پزشکان پول زیاد می‌گیرند و انصاف کم خرج می‌کنند. این گروه با خودشان رو راست باشد و به این سوال‌ها در وجدان خودشان پاسخ دهند که  آیا در صنف خودشان پول بی‌ارزش است و همه در راه رضای خدا و خدمت به خلق کار می‌کنند؟ آیا همه هم‌صنفان‌شان انسان‌های با اخلاقی هستند که هیچ‌گاه از از چارچوب اخلاق و قانون تجاوز نمی‌کنند؟ آیا همه‌ی هم‌صنفان‌شان کارهاشان را به نحو احسن انجام می‌دهند و...این گروه هر وقت توانستند به این سوال‌ها پاسخ انصاف‌پسندی بدهند آن وقت می‌شود نه تنها این مسائل پرشکی را که همه‌ی  آن دزدی و اختلاس و بی اخلاقی‌ها را به جامعه پزشکان نسبت داد و اعلام کرد همه خوب هستند به جز پزشکان! با این وجود باز هم بحث در مورد این مخالفان عمدتا بی منطقِ صفر و یکی زیاد است و البته بی ارزش که نه خودم زیاد رغبتی به پرداختن به آن ها دارم و نه خواننده تمایل به خواندنش!

  • ویار تکلم
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۵ تیر ۹۵ ، ۲۱:۲۵
  • ویار تکلم

من معتقدم که انسان هیچ‌گاه به عشق‌ش نمی‌رسد و در واقع عشقی که به وصال ختم شود دیگر عشق نیست! بعضی دوستان فکر می‌کنند من دیوانه هستم و بعضی‌ها هم می‌خواهند با دلیل و برهان نظرم را عوض کنند اما تا به حال موفق نشده‌اند. سر همین عقیده هم بسیار کشیده‌ام! مثلا باید الآن این انگشت‌های نازک من می‌بود که بین موهای خرمایی رنگی که تا گودی کمر درازای‌ش است به رقص در می‌آمد و دل‌بری می‌کرد نه انگشت‌های چاق و گوشتی آن لندهور!

  • ویار تکلم

همین‌طور که کامنت‌های مخالف زیر پست اجرای زنده محسن چاوشی را می‌خوانم، خنده‌ای که روی لب‌م نقش بسته کش‌دارتر می‌شود. تا آخرش که نمی‌توانم خودم را کنترل کنم و می زنم زیر خنده! مثلاً یکی گفته بود باز هم این فیلم محل اشکال است و شاید در این فیلم هم از افکت استفاده کرده‌باشد! دیگری نوشته بود این تغییر صدا با استنشاق گاز هیدروژن و تزریق دگزا قابل اجراست و هیچ بعید نیست که چاوشی هم از این حقه برای تغییر صدایش استفاده کرده باشد. یا یک نفر دیگر کامنت گذاشته بود استرس در چشم های چاوشی مشخص بوده و او هیچگاه توانایی اجرای زنده نخواهد داشت یا حرف از وجود لوزه سوم و بیماری به میان آورده بودند...راست‌ش بسیار خنده‌دار است. این که تا یک نفر موفقیتی به دست می آورد همه بسیج می‌شوند که موفقیت‌ش را لوث کنند و این که کاری ندارد من هم می‌توانم راه بیندازند.  بحث‌م هم فقط در مورد چاوشی نیست. در مورد هرکسی است که موفقیتی را کسب می کند ولو اندک! روزگاری ده‌نمکی را می‌نواختند که کارهایش سطحی است و مقداری مذهبیت! و با رانت و اتصال به آقایان توانسته خط قرمزها را جابه جا کند و میلیاردی پول پارو کند در زمانی دیگر اصغر فرهادی که حد اقل در فیلم‌های‌ش میشود آن را نقطه مقابل ده نمکی دانست را مورد تفقد! قرار می‌دهند که فیلم‌های‌ش چون سفارتی هستند مورد تایید مجامع بین المللی قرار می‌گیرد و جایزه درو می‌کند! روزی امیر تتلو را مورد محبت خود قرار می‌دهند که کارهای‌ش سطحی است و حیف وقتی که صرف شنیدن کارهای‌ش می‌شود و دگر روز کارهای حافظ ناظری را شو و فاقد ارزش بالا می‌خوانند و...البته حساب نقد از تخریب جداست. چرا که پشت نقد تفکر است و دل‌سوزی اما پشت تخریب عقده است و عصبیت!  و ای‌کاش روزی همه‌ی ما فرق نقد و تخریب را متوجه شویم و به خاطر هواداری و تعصب کورکورانه انصاف خود را به تعطیلات نفرستیم. آن زمان مطمئنا جامعه‌ی به‌تری خواهیم داشت!

  • ویار تکلم

این‌طور هم نیست که اینستاگرام فقط وسیله‌ای باشد برای گذران وقت و ابطال آن. حتی با وجود این که نصف بیش‌تر کاربران ایرانی‌اش از آن برای دنبال کردن ماجراهای ساسی و معشوقون‌ش! استفاده کنند و پیج نادر بروس‌لی بیش‌تر از علما و حکما و ادبا و سایر فُعلا! دنبال کننده و لایک و کامنت داشته‌باشد و سینه‌های صدف طاهریان صدهزار صدهزار دنبال‌کننده جمع کند باز هم نمی‌شود به آن، دیدِ کاملا منفی داشت. اصلا همین اینستاگرام گاهی چنان شناختی از طرف مقابل به آدم می‌دهد که صدتا خواست‌گاری و کافه خوردن و پرس‌و جو از بقال محل از دادن آن عاجزند و حتی گاهی چنان مو را از ماست بیرون می‌کشد که جناب اسنودن و ویکی لیکس باید در مقابلش لنگ بیندازند و زانوی تلمذ بزنند! مثلا دختری را می‌شناسم که کف دماغ‌ش با بدن‌ش زاویه‌ای بیش از نود درجه معمول دارد. منظورم این است که همیشه سر به هواست از بس مغرور و فیس‌و افاده‌ای است. تو گویی همه جنس‌های مذکر را به تخم‌دان‌ش هم حساب نمی‌کند و اصلا چیزی که در او وجود ندارد غریزه است اما همین بانو کُل صفحات شوهر و شوهرداری را فالو دارد، لایک می‌کند و کامنت می‌گذارد و سوال می‌پرسد. از آموزش شوهرداری گرفته تا آموزش آش‌پزی و چگونه قربان صدقه شوهر خود برویم. یا پسری را سراغ دارم به ظاهر نسبتا متشخص و قابل قبول در دنیای واقعی اما در دنیای اینستاگرام تعداد پورن استارهایی که فالو کرده از تعداد رفقای‌ش بیش‌تر است! یا حتی موردی را می‌شناسم که شهره است به غرور و تکبر. اما در دنیای مجازی یک آویزان به تمام معناست. از کامنت گذاشتن در هر پیج مشهور و معمولی گرفته تا فالو می‌کنم فالو کن و لایک می‌کنم لایک کن و کامنت می‌گذارم کامنت بگذار و...شما را نمیدانم اما من اگر روزی روزگاری بخواهم دوستی را به لیست رفقای‌م اضافه کنم اول می‌روم به اینستاگرام برای تحقیق و بعد جواب مثبت یا منفی‌ام را می‌دهم!

  • ویار تکلم

سلام جناب آقای کیارستمی!

امیدوارم حال شما خوب باشد! همین اول کار ببخشید که بد موقع مزاحم می‌شوم. راست‌ش خودم هم می‌دانم که شما الان در پیچ و خم کارهای اداری‌تان هستید و دارید مراحل مهر و امضای‌تان را طی می‌کنید و سرتان بسیار شلوغ است اما من هم با شما کمی حرف دارم و امیدوارم شما آن را بخوانید یا حداقل آن را در جیب‌تان نگه داشته و در پایان مراحل اداری‌تان یک نگاهی به آن بیندازید.

آقای کیارستمی!

چند روزی می‌شود که شما رفته‌اید و همان‌گونه که حتما خودتان هم استحضار دارید همه ما در غم فراق شما در حال سوزش هستیم. البته سوزش که چه عرض کنم، فقط وانمود به سوزش می‌کنیم. آخر می‌دانید چیست؟ هر کس در غم فراق شما خودش را نشان دهد با کلاس محسوب می‌شود و اهل هنر و چه کاری راحت‌تر و به‌تر از این؟ چند پستِ اینستاگرامی و تلگرامی و تغییر عکس پروفایل و تمام! خواستم بگویم که اصلا گول این رفتارهای ما را نخورید! ما همان‌هایی هستیم که روزی به شما انگ دوستی با استکبار را زدیم فقط به بهانه این که شما در فرنگ جایزه می‌گرفتید و روزی به شما انگ ضد دینی زدیم به خاطر همین فیلم‌هایی که در ینگه‌ی دنیا می‌ساختید و دگر روز باز هم به شما انگ...باز هم می‌گویم گول این رفتارهای ما را نخورید،  نشان به آن نشان که الان از همین ما بپرسند چند تا از فیلم های شما را دیده‌ایم اگر نگوییم صفر می‌گوییم یک! و چه چیزی برای هنرمند بدتر است از این که مردم فقط مرگ‌ش را ببینند و نه هنرش را؟!

آقای کیارستمی!

حرف بسیار است و مجال کم! می‌خواستم از ناملایمت‌هایی که دولتی‌ها در حق شما کردند هم برای‌تان بگویم. می‌خواستم از ناملایمت‌هایی که اهل هنر نسبت به شما روا داشتند هم برای‌تان بگویم. می‌خواستم از...اما چه کنم که باید متن‌م کوتاه باشد تا در یک پست وب‌لاگی و تلگرامی جا شود. چون می‌خواهم این را منتشر کنم تا همه فکر کنند چقدر اهل هنر هستم! وگرنه خودت هم می‌دانی حتی یک فیلم از شما ندیده‌ام چه برسد به این که برای شما ناراحت هم باشم! لایک‌ها برایم مهم‌تر هستند! پس فقط از شما می‌خواهم سلام گرم مرا به جناب خداوند برسانید و سفارش من را هم به او بکنید. راستی سوالات نکیر و منکر چه‌طور بود؟ من که مطمئن هستم که نمره خوبی آورده‌اید!

قربان شما یک مثلا دوست‌دار هنر

*بازتاب همین مطلب در سایت جیم

  • ویار تکلم

می‌گویند مرگ طبیعی یک وب‌لاگ‌نویس زمانی فرا می‌رسد که آشنایان‌ش از وبلاگ او با خبر شوند و قتل یک وب‌لاگ‌نویس وقتی است که گرفتار قاتل فیلترینگ می‌شود. و من امروز به قتل رسیدم!

نمی‌خواهم ننه من غریب‌م بازی در بیاورم که ای وای آزادی بیان نیست. فقط برای‌م جالب است که بدانم چرا وب‌لاگ قبلی‌ام فیلتر شده؟! یعنی دقیقا به خاطر کدام واژه و عبارت‌ش؟! از آن دوست عزیزی که احتمالا زحمت گزارش را کشیده‌است تقاضا دارم اگر این متن را می‌خواند پاسخ مناسبی به آن بدهد و کسی را از نگرانی برهاند! عده ای می‌گفتند مستهجن می‌نویسم! اما کدام مستهجن؟ سخن گفتن از شرایط فیزیولوژیکی خانم‌ها و آقایان مستهجن است؟ سخن از اتفاق و یا اتفاقاتی که هر خانم و آقایی  در طول زندگی‌اش با آن رو به رو می‌شود مستهجن است؟ تازه این برچسب‌زنی ها در حالی بوده که در متن‌های‌م به هیچ وجه کلمه‌ای ناشایست به کار نبرده‌ام و اگر چیزی هم گفته شده در لفافه بوده وگرنه جناب فیلترینگ هوشمند مدت‌ها قبل کلک وب‌لاگ را کنده بود! اما هیچ‌کدام از این‌ها به اندازه این دردناک نیست که بفهمی که حرفت را نمی‌فهمند و یا شاید نمی‌خواهند آن را بفهمند. از یک متن هشت‌صد کلمه‌ای فقط به یک کلمه‌اش بند می‌کنند و حکم به بدی‌اش صادر می‌کنند. من از جناب گزارش‌گر و یا هر دوستی که قصد دارد باز هم گزارش مستهجن بودن وبلاگ من را بدهد تقاضا دارم حداقل اندکی انصاف را رعایت کند و به صرف مخالف‌ت شخصی خود اقدام نکند و...و اما جالب‌ترین قسمت ماجرا هم این جاست وبلاگ من در روزگاری مسدود شده که برای بعضی‌ها آزادی محض است. یعنی حالا مستهجن ترین کلمات را سرچ کنید، یقینا هیچ‌گاه دست خالی برنمی‌گردید و به بن بست نمی‌خورید! آن هم صفحاتی که تا چند سال پیش مسدود بوده‌اند و حالا آزاد هستند. نشانی‌شان؟ مثلا یکی این است. ویکی پدیا دات کام!

باری من دوباره برگشتم که از نو شروع کنم. برای گفتن حرف‌هایی که به نظرم باید گفته‌شود. حال این که چه‌قدر خوانده شود...

پ.ن: تعدادی از پست‌های قدیمی هم که در دست‌رس بود، به وب‌لاگ اضافه شد!

  • ویار تکلم