برای ساخته شدن باید با رمضان ساخت!
- ۰ نظر
- ۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۱۳
بازآ و دلم دوباره آباد بساز
از دام غم و ماتمم آزاد بساز
شادی به دلم مثل رجب بود حرام
بازآ و مرا ای رمضان شاد بساز
داریم به لحظات زخم معده دارم، کلیهام سنگساز است، دیابت دارم، پریودم، قلبم نارساست، فشار خون دارم، سه شیفت کار میکنم، مرض استسقا دارم، یبوست مزمن دارم، دکتر گفته، خودم پرسیدم و... نزدیک میشویم.
نمایشگاه کتابِ شلوغ و سرانهی مطالعهای که در سال به دقیقه نمیرسد.
خدا رحمت کند سید شهیدان اهل قلم را :"تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمیشود."
آمریکا از برجام خارج شد. ظاهرا برجام بدون کدخدا مفت نمیارزد. هرچند که با کدخدایش هم مفت نمیارزید. ولی خب چه میشود کرد. سیاست هم به نوعی جنگ است. به قول امام(ره): یک روز ما میبریم و یک روز آنها. برجام هم روز برد آنها بود.
برجام اگرچه خودش آنچنان که باید کارکرد و فایدهی ملموسی نداشت ولی تجربه برجام ثمرات بسیار خوبی در زمینه رشد درک مردم ایران از سیاست خارجی داشت. هیچگاه به اندازه امروز مردم ایران درباره آمریکا و خباثتهایش همصدا و همدل نبودهاند. برجام چهره واقعی آمریکا را برای میلیونها ایرانی برملا کرد، اگرچه برای میلیونها ایرانیِ دیگر از سالها قبل واقعیت مثل روز روشن بود. البته ما ملت فراموشکاری هستیم. اگر میخواستیم چشممان را باز کنیم و واقعیات را ببینیم سی سال خباثت آمریکا قبل از برجام کافی بود. نیازی به چنین تجربه سنگینی هم نداشتیم.
برخلاف خیلیها، من برجام را نه حاصل تصمیمات کلی نظام میدانم و نه حاصل تصمیم شخص حسن روحانی. بله! مذاکره با کشورهای اروپایی از سالها قبل کلید خورده بود و همانطور که موگرینی هم گفت برجام حاصل دوازده سال مذاکره است. اما کدام مذاکرات؟! آیا شیوه مذاکره تیم دیپلماسی دولت قبل کمترین شباهتی به تیم ظریف و تفکرات آنها داشت؟
مشکل دقیقا از آنجایی آغاز شد که به صورت رسمی پذیرفتیم که آمریکا هم به مذاکرات وارد شود. سیاسیون شروع کردند به جوسازی که بدون حضور کدخدا آب هم نمیشود خورد. مردم هم پذیرفتند. میلیونها ایرانی پذیرفتند و با بیست و سه میلیون رای پذیرش این تفکر را برای بار دوم اثبات کردند.
خب میگویند حالا اگر کس دیگر رئیس جمهور بود وضع بهتر بود؟ شما میگویی نه من هم میگویم نه! ولی آیا راه بهتر شدن اوضاع این بود که پنج سال وقت و سرمایه و انرژی و فکر و امید مردم یک مملکت به بازی گرفته شود و آخرش هم هیچ؟! بحث سر عمر و زید و بکر نیست. بحث سر تفکر حاکم بر جامعه است. بحث این است که دولت به کدام پشتوانهای وارد چنین معاهده نافرجامی شد؟ جز به پشتوانهی رای اکثریت ملت؟
البته من قصدم گلایه از رای مردم نیست. نظر مردم همیشه محترم و معتبر است. ولی مذاکره با آمریکا آن هم به این صورت هیچگاه در سیاستهای کلی نظام و شخص رهبری نبوده و نیست. باور عمومی مردم این بود که مذاکره و معاهده با آمریکا مشکلات را برطرف میکند. رهبری هم به این باور احترام گذاشت و علیرغم مشخص بودن نتیجه اجازه مذاکره و توافق داد و از تیم مذاکره کننده هم حمایت کرد. روحانی فقط مجری این تفکر بود. اگرچه خود و دولتش در پیدایش این تفکر نقش زیادی داشتند.
پارسال دم انتخابات مطلبی نوشتم و از فواید پیروزی احتمالی روحانی در انتخابات گفتم. اگرچه خودم به رئیسی رای دادم و علیرغم تمام انتقاداتی که دارم باز هم به جریانهای نزدیک به گفتمان انقلاب رای میدهم. در آن مطلب نوشتم که به شکست روحانی امیدوار نیستم. با این حال اگر چه پیروزی روحانی ممکن است نتایج نامطلوبی به همراه داشتهباشد، ولی بزرگترین حُسنش این است که مردم واقعا به این نتیجه میرسند که از ناحیهی خارج از کشور معجزهای صورت نمیگیرد و نگاه به داخل به صورت یک باور مستحکم ملی در می آید که ثمرات خوبی در آینده دارد.
امروز دقیقا به همان نقطه رسیدهایم. فقط کاش با وجود این خسارتها اقلا چشممان را باز کنیم و از این اتفاق درس بگیریم.
یک نکته میماند و آن هم اینکه بدانیم سیاستهای آمریکا چیزی نیست که تصمیم یک نفر بتواند در آن تاثیری بگذارد. شاید یکی از علل انتخاب ترامپ علیرغم پیروزی کلینتون در انتخابات مردمی، همین شخصیت احمقنمای اوست که باعث میشود افکار جهانی تصمیمات قلدرمآبانه آمریکا را به پای او بگذارد، حال آنکه این تصمیمات تماما ناشی از سیاستهای کلی نظام حاکم بر آمریکاست. امروز باز سرمان کلاه نرود. ترامپ از برجام خارج نشد. آمریکا خارج شد. ایالات متحده آمریکا!
خواهی که به کشتنم تو برخیزی خیز
بر آن هدفی که خون من ریزی ریز
آغشتگیام به دامنت هم کافیست
آیا بدهم به دست تو چیزی تیز؟
امروز کلیپی دیدم از حاج آقا قرائتی که در آن از زمانبندی دانشگاهها برای جلوگیری از اختلاط دختر و پسر صحبت میکند و میگوید: چه اشکالی دارد همانطور که اتوبوسهای شرکت واحد تفکیک شدهاند، دانشگاهها هم تفکیک شوند. مثلاً صبح دخترها دانشگاه بروند و عصر پسرها.
نظرم راجع به این کلیپ و اینکه با گفتههای آقای قرائتی موافقم یا مخالف بماند برای خودم. ولی با دیدن این کلیپ یاد خاطرهای افتادم.
پارسال لابی یکی از دانشکدهها را جدا کرده بودند. دانشجوها دوره افتاده بودند به امضا جمع کردن برای بازگشت به حالت سابق و اختلاط. تعداد دانشجوهای دختری که پای ورقه را امضا کرده بودند بیش از دوبرابر دانشجوهای پسر بود.
*عنوان مصراعی است از فاضل نظری
در شان تو نیستم مبر این دل را
دریای تو کی خواسته این ساحل را
صدبار به او گفتم و آخر خندید:
کو تا به سرت آورم این مشکل را
** این رباعی را بعد از دیدن کلیپ "مشکل برات پیش آمده کسهگم" سرودم. کی فکرش را میکند که علی کسهگم با دو من سبیل بانی شعر شود؟ 😊
کتاب "ترجمان الاشواق" مشتمل است بر حدود شصت غزل عاشقانه از عارف بزرگ تاریخ اسلام، محیالدین عربی. عارفی که بزرگانی نظیر امام(ره)، مرحوم قاضی، آیتالله حسنزاده آملی، علامه طباطبایی و بسیاری دیگر او را پدر عرفان اسلامی و اعظم تمام عرفا میدانند.
چنانچه خود محیالدین شرح میدهد در سفر به مکه دلباختهی دختر یکی از علمای آنجا میشود و با الهام از او به سرودن این دیوان میپردازد. جانمایه اشعار این دیوان تاکید بر این نکته است که عشق زمینی و عشق الهی از هم جدا نیستند و در انتها در یک نقطه با هم تلاقی پیدا میکنند.
کسی چه میداند؟! همانطور که همه عشقها در یک نقطه به هم میرسند، شاید همه انتظارها هم در نهایت در یک نقطه تلاقی پیدا میکنند و به انتظار آمدن یک نفر میرسند. مثل این غزل سایه که با هر نیتی که سروده شده عجیب بوی امام زمان(عج) میدهد:
نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید
چه بینشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لالهای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خاک رهت لالهزار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید
به یاد زلف نگونسار شاهدان چمن
ببین در آینه جویبار گریه بید
گذشت عمر و به دل عشوه میخریم هنوز
که هست در پی شام سیاه صبح سپید
کهراست سایه در این فتنهها امید امان
شد آن زمان که دلی بود در امان امید...
*حق غزلهای شاعر بزرگی مثل سایه را فقط سلطان آواز ایران میتواند ادا کند. این غزل زیبا را با صدای استاد شجریان بشنوید. (بهار سوگوار با صدای استاد شجریان)
**این روز عزیز تبریک به همگی 🌸🌸
مورخان معمولاً بررسی تاریخ معاصر را از ابتدای حکومت پهلوی آغاز میکنند، اما تاریخ سیاسی معاصر را تا ابتدای دوران قاجار هم عقب میبرند. علت این تقسیمبندی قراردادها و معاهدات مهم و پرتعدادی است که در دوره قاجار منعقد شده. معاهداتی که هنوز هم اثرات و تبعات آنها گریبانگیر این مملکت است.
شاید به جرئت بتوان گفت در دوره حدوداً صد و سی ساله حکومت قاجار، غیر از یکپارچگی حکومت ایران در آغاز سلطنت آغامحمدخان و مشروطیت تحمیلی به مظفرالدین شاه، شاهد هیچ دستاورد و فعالیت چشمگیری در جهت بهبود اوضاع مملکت یا زندگی مردم نبودهایم. همان مشروطیت نیمبند هم بعدا در دوره محمدعلی شاه با به توپ بستن مجلس نقض شد. اگر چه بعدها مشروطه دوباره بالاجبار به او تحمیل شد.
با اینکه در دوره سه ساله صدارت امیرکبیر دارالفنون تاسیس شد و اصلاحات اجتماعی و تغییرات مثبتی در رویکرد سیاست خارجی ایران رخ داد، اما ناصرالدین شاه با قتل امیرکبیر ریشه همین اصلاحات را هم قطع کرد تا در دوران سلطنت پنجاه سالهاش بیش از هر شاه دیگری چوب حراج به اراضی و منافع این مملکت بزند. تاریخ گواهی میدهد که شاهان قاجار نه تنها هیچ اقدام شاخصی در جهت پیشرفت کشور نداشتهاند بلکه همیشه بزرگترین مانع بر سر این راه بودهاند و اگر کمترین تحولی هم در کشور صورت گرفته به زور تحصن علما و مردم بالاجبار به آنها تحمیل شده.
بر خلاف دوران قاجار درباره عملکرد پهلوی خاصه رضاشاه دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. در این که رضاشاه بانی تحولات بزرگی در این مملکت بوده هیچ شکی نیست. تحولاتی مثل تاسیس نخستین دانشگاه، ایجاد خط راه آهن سراسری، صدور سجل، تاسیس فرهنگستان، ایجاد ارتش ملی و... از جمله فعالیتهای غیرقابل کتمان رضاشاه در دوره شانزدهساله سلطنتش است که موافقان و مخالفان به آن اذعان دارند. محمدرضاشاه هم اقلا به اندازه شاهان قاجار نسبت به مردم بیتفاوت نبود. آموزش همگانی نخستین بار در زمان پهلوی دوم به راه افتاد و بعد از آن ایجاد سپاه دانش و سازمان پیکار با بیسوادی (نسخه بسیار موفقتر چیزی که بعد از انقلاب با عنوان نهضت سوادآموزی فعالیت کرد) از یادگارهای پهلوی دوم است. به علاوه در این دوره اقدامات زیادی در جهت گسترش دانشگاهها و اعطای بورسیه تحصیلی به دانشجویان مستعد انجام شد و در زمینه بیمه اجتماعی و وضعیت بهداشت عمومی جامعه هم تلاشهایی صورت گرفت. اینها همه فعالیتهای غیرقابل انکاری است که در دوران قاجار نظیر نداشت. آنچه محل اختلاف مورخان در این زمینه است، قصد و هدف خاندان پهلوی برای ایجاد چنین تحولاتی است. اینکه آیا این فعالیتها و تحولات واقعا با نیت پیشرفت مملکت و رشد و بهبود زندگی مردم ایران انجام میشده یا اینکه با هدف دینزدایی و غربیکردن جامعه سنتی و مذهبی ایران و تکمیل پازل استعمار بر سر کشور صورت میگرفته.
البته انتقادات کاملا درستی علیه پهلوی وجود دارد و این دوره هم مثل تمام دروههای استبدادی سرشار از فساد و ظلم و تبعیض و تضییع حقوق مردم بوده. اما مقایسهای بین عملکرد پنجاه و سه ساله دوره پهلوی با دوران حدوداً صد و سی ساله دودمان قاجار نشان میدهد که شاهان پهلوی نسبت به همتایان قجری خود کارنامه بسیار مقبولتر و قابل دفاعتری دارند.
در دوره پهلوی نه رویتر و دارسی و رژی به امضا رسید و نه عهدنامههای خفتباری نظیر گلداسمیت و ترکمنچای و گلستان و پاریس و ۱۹۱۹ به ایران تحمیل شد. اگرچه در دوره رضاخان به موجب عهدنامه عدم تعرض بخشهایی از خاک ایران به کشورهای مجاور واگذار شد و در زمان محمدرضا هم بحرین به کلی از ایران جدا شد، اما وسعت اراضی جداشده در این دوره با دوران قاجار به هیچ وجه قابل قیاس نیست. در دوره قاجار کار به جایی رسید که بریتانیا و روسیه طبق معاهده ۱۹۰۷ کل کشور ایران را به جز قسمتهای محدودی از مناطق مرکزی بین خودشان تقسیم کردند. همان ناحیه محدود هم بعدها در الحاقیه سال ۱۹۱۵ تحت نفوذ انگلیس در آمد و تمام خاک ایران رسما در اختیار روسیه و انگلیس قرار گرفت.
اصلا چرا راه دور برویم؟ همین کاپیتولاسیونی که با شنیدنش همه ذهنها به سمت محمدرضا پهلوی میرود، مگر اولین بار در عهد فتحعلیشاه قاجار با معاهده ترکمنچای به اتباع روسیه تزاری داده نشد؟ مگر همین مصونیت قضایی در زمان ناصرالدین شاه با معاهده پاریس به انگلیسها داده نشد؟
همه اینها در حالی است که حتی درباره ماهیت کاپیتولاسیون در دوره پهلوی هم اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد. بنا به گفته برخی از تاریخدانان آنچه به عنوان کاپیتولاسیون در زمان محمدرضاشاه شناخته میشود، عملا چیزی جز تعمیم معاهده بینالمللی وین درباره مستشاران نظامی آمریکا نیست. از آنطرف هم عدهی دیگری از تاریخدانان معتقدند معاهده وین پوششی برای اعطای مصونیت قضایی به اتباع آمریکا بوده.
به هر حال آنچه در دوره پهلوی از کاپیتولاسیون تصویب شد چیزی بدتر از آنچه که در زمان فتحعلیشاه و ناصرالدین شاه به اتباع روس و انگلیس و دانمارک و سوئد و چند کشور دیگر داده شد، نبود. اما امروزه در ذهن عامه مردم این ننگ فقط به پیشانی پهلوی مانده.
در دوره پهلوی هم قراردادهای شرمآوری نظیر ۱۹۳۳ منعقد شد. اما آیا این قراردادها با قراردادها و امتیازاتی که شاهان بیکفایت قاجار به کشورهای بیگانه بذل و بخشش میکردند، قابل قیاس است؟ رضاشاه و محمدرضا هم اگر نگوییم سرسپرده و مطیع، به شدت متاثر از قدرتهای خارجی بودند؛ اما آیا اوضاعشان خفتبار تر از محمدعلی شاه بود که در مملکت تحت فرمان خودش تابعیت روسیه را گرفت تا از امتیازاتی که اتباع روسیه در ایران دارند استفاده کند؟
خب البته سیاست و رویهی هر انقلابی این است که دوران پیش از خود را سیاهترین دوران قلمداد کند، اما واضح است که این مملکت دورههایی سیاهتر از پهلوی هم به چشم دیده است.
البته قصد این نوشته تطهیر دوره پهلوی نیست. اتفاقا در دوران پهلوی هم کم از این ریخت و پاشها و بذل و بخششها صورت نگرفت، ولی با این حال در مقایسه با سلسله قاجار قدمهای مثبتی برداشته شد که قابل انکار نیست.
نظام استبداد در کل نفرتانگیز و غیرقابل پذیرش است. پهلویها هم مستثنا نیستند. اما به عقیده من بخش عمدهای از نفرتِ بحق ما از این خاندان بر میگردد به اینکه انقلاب با شکست آنها به پیروزی رسیده و توانستهایم با سلب قدرت از آنها انقلاب را به ثمر برسانیم. شاید اگر انقلاب در هر دوره دیگری به پیروزی میرسید، همین انزجار از پادشاهان آن دوره هم وجود داشت. به خصوص که به گفته بسیاری از تحلیلگران انقلاب یک ضرورت اجتناب ناپذیر در ایران بود و دیر یا زود این رخداد عظیم سیاسی صورت میگرفت.
در واقع بخش عمدهای از نارضایتی مردم به خصوص اقشار روشنفکر و تحصیلکرده به نوع حکومت استبدادی و عدم مشارکت آنها در سرنوشت خود برمیگشت و چندان ربطی به عملکرد شاه نداشت. همانطور که علَم هم در کتاب خاطراتش بارها این واقعیت را به شاه گوشزد میکند.
پهلوی هم دورهای بود مثل دورههای دیگر! مثل تمام نظامهای استبدادی دیگر با ظلم و تضییع حقوق مردم آمیخته بود. مثل همه آنها بریز و بپاش و بگیر و ببند داشت و مثل همه آنها مصالح ملی را قربانی منافع شخصی خاندان سلطنتی میکرد. اما با این حال وقتی میتوانیم به قضاوت درستی درباره این خاندان برسیم که آن را با نظامهای استبدادی دیگر به خصوص سلسلههای پیش از آن مقایسه کنیم.
*برای مقایسه اجمالی بین اوضاع سیاسی، قراردادهای منعقد شده و امتیازات واگذار شده در دوران قاجار و پهلوی میتوانید به تاریخ سیاسی دوجلدی دوران قاجار نوشته ابراهیم تیموری و جلد دوم از تاریخ سیاسی معاصر نوشته جلالالدین مدنی مراجعه کنید.