تعارف که ندارم. برای حجاب، خاصه چادر، احترام و ارزش زیادی قائلم. البته که این احترام و ارزش ربط چندانی به بُعد مذهبی آن (که یک رابطهی نسبتا فردی بین شخص و خدایش هست) و نیز معیارهای رسمی حکومتی ندارد. چادر ارزشمند است چون در روزگاری هستیم که بیش از تفکر و سواد و علم و فکر، آرایش و پنکیک و رژ لب و عشوه و اندام جلب توجه میکنند و راه را برای رسیدن به موفقیت و پیشرفت هموار میکنند. خب وقتی کسی همهی اینها را حذف کند، برای جلب توجه و خودنمایی لاجرم باید به ارزشهایی جز ظاهر تکیه کند؛ کتاب بخواند و مطالعه کند و سوادش را در حد مطلوبی بالا ببرد که بتواند عرض اندام کند، خود را به هنرهای جز تَن و صدا آراسته کند تا بتواند خودی نشان دهد و خلاصه در یک کلام هرچه از تن میکاهد به فکر و روانش اضافه کند. خب با این اوصاف چنین شخص و تفکری قابل تحسین نیست؟
با این وجود دختر چادری همیشه در معرض آماج حملهها، برچسبها و کنایههای دیگران قرار دارد. از امل و متحجر و واپسگرا گرفته تا اتهام استفاده از چادر برای پیشرفت در جایگاه و... مخصوصا در محیطهایی مانند دانشگاه که دیگر خبری از آن حلقههای دوستی و تفکرات و سلایق دوران کودکی و نوجوانی نیست. همینها هم باعث میشود گاهی شخص برای شکستن و فرار از این برچسبها و کلیشهها زیادهروی کند و به اصطلاح از آنطرف بام بیفتد. یعنی کارهایی کنند که در حالت عادی فقط تعداد اندکی از دخترها به آن تن میدهند. مثلا ارتباط افراطی با جنس مخالف، رو آوردن به شبکههای اجتماعی مختلف و زیادهروی در انتشار عکسهای خود، حضور در دورهمیها و برنامهها و مراسمات آنچنانی و... و در یک کلام میخواهند راه رفتن دیگران را یاد بگیرند اما راه رفتن خودشان را هم فراموش میکنند.
از چند مثال محدود نمیشود قاعده و حکم کلی صادر کرد و همه را به یک چشم راند اما شاید هرکدام از ما در اطرافمان چند نمونهای از این دست بشناسیم:
_ یکی از فعالترین افراد کلاس در اینستاگرام خانمی بود چادری. فعال هم از نظر تعدد پستها و تصاویر از خود و هم واکنش به پستها و عکسهای دیگران. خیلی وقتها به همینها بسنده نمیکرد و بار و بندیلش را در دایرکتهای هر غریبه و آشنایی پهن میکرد آنقدرها که خلاصه بدون اغراق گاو پیشانی سفید شده بود.
_ اختلاط در گروهبندیهای بیمارستانی امری رایج و طبیعی و گاهی (برای راحتی حال بیمار) لازم است. البته آن هم به شرط توازن معقول و منطقی در تعداد و نسبت دختر به پسر. اما یک دختر بین نُه پسر نه رایج است و نه طبیعی. اما این امر غیر معمولِ غیر طبیعی هم به دستان توانمند دختری چادری انجام گرفت. شاید پُر بیراه نباشد تعداد پسرهایی که او میشناسد از تعداد پسرهایی که من میشناسم بسی بیشتر باشد.
_ قرار اردویی دانشجویی گذاشته شد. تعدادی اعلام آمادگی کردند. بعدها که با دوستان عکسهایش را مرور میکردیم دوستی با کنایه گفت اردوی دانشجویی نیست که! اردوی جامعه الزهراست!
_ چند وقت پیش داشتم با یکی از وبلاگنویسهای نامآشنا حرف میزدم. برگشت گفت: دقت کردی تو فضای مجازی پایهی بیرون رفتنهای خاص، عکس گذاشتن از لب و لوچه و چک و چانه و تعریف از اندرونی و داشتن اعتماد به سقف کاذب برخلاف انتظار و ظاهر متعلق به قشر خاصیه؟! لبخند زدم.
- ۹ نظر
- ۱۹ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۰۴