چرا مائده باید گریه کند؟!
قدیمیها حتماً یادشان میآید. برای همسن و سالان خودم توضیح میدهم که آن سالها را ندیدهاند و احتمالاً چیز زیادی درباره آن سالها نخواندهاند و از کسی نشنیدهاند. تاریخ چه از نوع شفاهی و روایتهای نقل شده از آدمهایی که سالهای اول انقلاب را درک کردهاند و چه از نوع مکتوب آن، مهم است. اتفاقا اگر از من بپرسید روایتهای شفاهی پیرمردها و پیرزنهای صاف و ساده را بیشتر از تاریخدانانی میپسندم که بدون استثنا به سمت غرایز و امیال شخصیشان غش کردهاند و عمدا یا سهوا قسمتهایی از تاریخ را ندیدهاند.(آنهایی که به صورت حرفهای و از منابع مختلف روایتهای تاریخی را میخوانند میفهمند چه میگویم). الان قصد ندارم در این باره بنویسم و بحث کنم. فعلا اکتفا میکنم به چند روایت ساده از سالهای ابتدای انقلاب از زبان کسانی که از چشم خودم بیشتر به آنها اعتماد دارم. شما هم اگر بگردید بین اطرافیانتان احتمالا پیدا میکنید.
پدربزرگم نقل میکرد که اوایل انقلاب به خاطر بریدن شاخههای خشک چند درخت کوهستانی برای ساختن سایهبانی در زمینهای زراعیشان، تعدادی از اهالی روستا از جمله خودش هر کدام ۲۵ ضربه شلاق نوش جان کردهاند. بیدادگاه و محاکمه و جلوی چشم ملت. پدرم هم خاطرههای جالبی از آن سالها دارد. در آن سالها خانههای مشکوک بدون مجوز مورد تفتیش قرار میگرفتهاند. حتماً میپرسید مشکوک به چه؟ مشکوک به بمبگذاری؟ مشکوک به فعالیتهای تروریستی؟ مشکوک به اختفای گروهکهای معاند؟ نخیر! مشکوک به سکس! یعنی طرف بیخبر از همه جا پولی کف دست دختر خانمی میگذاشته و او را خانه میبرده که خلاصه شبی را... به مجردی که میخواسته دست از پا خطا کند خود را در محاصره سبزپوشان کمیته میدیده! غیر از اینها استفاده از ویدیو و حتی بعضی کاستها هم تا چند سال بعد از انقلاب ممنوعیت شدید داشت. وضعیت ساز و موسیقی هم که دیگر یک چیزی در حد فاجعه بوده. یعنی طرف یک دانه سهتار گَل دوشش میانداخته کانهو تریاک حمل میکرده، باید هر لحظه منتظر جلب شدن به وسیله کمیتهایها میشده.(این درد مشترک اهالی موسیقی در آن سالها بوده. به مصاحبههای لطفی و علیزاده رجوع کنید.) آن سالها در بعضی شهرها دختران و پسران جوانی که میخواستهاند با هم عبور و مرور کنند باید یک سند سجلی که نسبتشان را ثابت کند به همراه میداشتند و...
اما مردم آن سالها علیرغم همه این سختگیریها و محدودیتها و ممنوعیتها و حتی دخالتهای غیرقانونی و غلط اندازه الان ناراحت نبودند و شکایت نداشتند. اگر هم شکایت و گلهای بود عمومی نبود. علت چه بود؟ آنسالها پاکی و درستکاری و صداقت عمده مسئولین آنقدر واقعی و باورپذیر بود که عموم مردم هم پاکی را در سطح فردی بر خودشان واجب میدانستند. یعنی اگر رجایی از خودکار محل کار برای امضای شخصی استفاده نمیکند و با کوپن نفت و برنج میگیرد و اینقدر مسئولین مراقب بیتالمال هستند منطقی است که یک جوان روستایی هم بابت بریدن چند شاخه درخت شلاق بخورد! اگر هر روز خبر شهادت و ترور مسئول و نمایندهای برای اسلام و انقلاب به گوش میرسد برای مردم قابل پذیرش است که بابت تار مو و حجاب و ویدیو دیدنشان مواخذه شوند. اصلا کاری نداریم که دخالت حکومت در چنین مسائلی درست بوده یا غلط. بحث این است که باید همیشه تناسبی بین رفتار مسئولین و مردم باشد. نمیشود که یک عده چپاول کنند و بخورند و بدزدند و به هیچکس پاسخگو نباشند و یک عده دیگر برای کوچکترین کارهایشان پاسخگو باشند.
الغرض! خبر دستگیری رقاصهای اینستاگرام را خواندم. با رقص زن مخالفم. با خوانندگیاش هم. با بدحجابیاش هم. ولی خب که چه؟ امروز این چیزها چه اهمیتی دارد؟ اهمیت یک چیز قیاسی است. یعنی اهمّ و مهم در مقام قیاس شناخته میشوند. رقصیدن مائده و خوانندگی تینا و سرلخت کردن فلان مجری چه اهمیتی میتواند داشته باشد وقتی خاوریها و زنجانیها خون ملت را میمکند و گردنکلفتی و تهدید هم میکنند که پشت گوشتان را دیدید، اموال دزدی را هم میبینید.
آدم بیقیدی نیستم. اقلا در ظاهر اهل نماز و روزه هستم و تا حدودی پایبند به شرعیاتم. اتفاقا گرایشات انقلابی هم دارم. ولی امروز همین من مذهبی انقلابی نه تنها حق را به حکومتیها نمیدهم بلکه از خودم میپرسم: چرا مائده هفده هجدهساله به خاطر رقصش باید گریه کند وقتی حسین فریدون با اتهامات مالی بالغ بر ۵۰ میلیارد تومان گریه نمیکند؟ چرا مائده باید به خاطر رقصش گریه کند وقتی امثال سیدمحمد خاتمی و سرلشکر فیروزآبادی به خاطر دفتر نیاوران و ویلای غیرقانونی لواسانشان گریه نمیکنند؟ چرا مائده باید به خاطر رقصش گریه کند وقتی فرزندان آیتالله به خاطر توتال و کرسنت و پروندههایی که خیانت به این ملت بود گریه نکردند؟ چرا مائده باید به خاطر رقصش گریه کند وقتی خاوری آنور دنیا به ریش این ملت میخندد و گریه نمیکند؟ چرا مائده باید به خاطر رقصش گریه کند وقتی هنوز بعد از شش سال تکلیف یکشنبه سیاه و ارتباط فاضل لاریجانی و سعید مرتضوی و بابک زنجانی مشخص نشده؟...
بله عزیزان! این سیاهه را میشود تا فردا هم ادامه داد. از اول انقلاب تا حالا خیلی چیزها تغییر کرده. مسئولین عوض شدهاند و طبعاً مردم هم عوض شدهاند. اگر اول انقلاب میشد بابت کوچکترین مسائل مردم را مواخذه کرد و بگیر و ببند راه انداخت، امروز به لطف ناپاکیهایی که میان مسئولین وجود دارد، دیگر اینچیزها از سوی مردم قابل پذیرش نیست. امروز با وجود این همه ضعف و ایراد اساسی که در سطح مسئولین وجود دارد دیگر عموم مردم نمیپذیرند که یک دختر نوجوان بابت رقصش دستگیر شود، اگرچه تا چند سال پیش این مسئله به راحتی قابل پذیرش بود. و علت این تغییر دید مردم نسبت به سالهای ابتدای انقلاب را باید در تغییر رفتار و عملکرد خود مسئولین از سالهای ابتدای انقلاب تا امروز جستجو کرد.