اگر از دید حسابگرایانه و دودوتا چهارتای مرسوم نگاه کنم، واقعیتش این است که نوشتن، خاصه وبلاگنویسی، برایم هیچ سودی نداشته است. نه حقوق بگیر آن هستم و نه شغل و رشته و حرفهام کوچکترین قرابتی با آن دارد. نه مثل بعضی از دوستان به دنبال آن هستم که از قِبلِ چاپ مطالبش مثلا کتابی چاپ کنم و احیانا پول و اسمی به هم بزنم و نه مثل بعضی دیگر از دوستان با چهارتا کامنت و لایک هوا برم داشته و توهم زدهام که نویسنده خوبی هستم و میتوانم و باید بنویسم! نه از آن در زندگیم استفادهای کردهام و نه سوء استفادهای و نه اساسا در زندگیم تاثیری داشتهاست. داشتن و نداشتنش هم در این روزگار تلهگرامی نه نشانه هایکلاس بودن است و نه امتیاز به خصوصی دارم که اگر میداشت اقلِ کم با اسم واقعیم مینوشتم که بتوانم از آن استفاده کنم و نه حتی هیچ چیز دیگر. اما من تنها و تنها از دید علاقه به آن نگاه کردهام میکنم و خواهمکرد. برای همین هم وقتی علاقه نباشد دلیل هم نیست و وقتی دلیل هم نباشد، انجام، احمقانه است.
روزی که علاقه و انگیزه برگشت، برمیگردم. به همین وبلاگ؟ نمیدانم. شاید! شاید هم تناسخ و حلول در کالبدی دیگر! پس تا آن روز...
- ۳۱ نظر
- ۰۲ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۰