- ۳ نظر
- ۲۹ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۳۴
دستی بکش به روی دلی که پر از غم است
همت بکن به فتح دلم! کوه ماتم است
ای عشق از جفای تو آزرده نیستم
زخمی که میزنی به تنم عین مرهم است
گفتم که ساعتی بنشین پیش من ولی
دل گفت در کنار تو یک عمر هم کم است
فهمیدم از کلام تو با گوش هر رقیب
تنها سروش نیست که با گوش محرم است
هرچند تلخ عاقبت اقرار میکنم
حتی بهشت بی تو برایم جهنم است
حرفی دگر نمانده و خود حال من بفهم
از چشم خستهای که در آن جوی شبنم است
عراقی در دیوانش چهار غزل پی در پی دارد یکی از یکی بهتر! وزن هر چهار غزل یکیست: مستفعلن مفاعل، مستفعلن مفاعل. ردیف هم عبارت "چه کار دارد" اختیار شده. این چهار غزل از زیباترین و بهترین غزلهای عرفانی فارسی هستند که علاوه بر اظهار تضرع و نیاز با خالق اشارهای هم به برخی مفاهیم عرفانی مشهور مثل وحدت وجود دارند.
متاسفانه اشعار عراقی به علت ماهیت کاملاً عرفانی و الهیشان آنچنان که باید مورد اقبال هنرمندان ما قرار نگرفتهاند. ولی همین اشعار بسیار مورد استقبال گروههای تصوف هستند. یکی از زیباترین آثاری که روی اشعار عراقی خوانده شده، شوق وصل اثر زندهیاد عالینژاد است. با اینکه کیفیت ضبط کمی پایین است اما مثل همیشه دل سوختهی سیدخلیل اثر ماندگاری را به وجود آورده. تنبورنوازی هنرمندان اهل حق هم که دیگر نیازی به تعریف ندارد. به قولی بچههای اهل حق قبل از راه رفتن تنبور زدن یاد میگیرند.
این اثر زیبا را با صدای زندهیاد عالینژاد گوش دهید. وداعی باشد برای پایان یافتن مهمانی خدا
در مجلس فقیران قیصر چه کار دارد؟
در دست بحرنوشان ساغر چه کار دارد؟
آنجا که بحر معنی موج بقا برآرد
بر کشتی دلیران لنگر چه کار دارد؟
در راه پاکبازان این حرفها چه خیزد؟
بر فرق سرفرازان افسر چه کار دارد؟ ...
دیشب داشتم کانالهای تلویزیون را میچرخاندم که به طور تصادفی در شبکه چهار برنامهای دیدم به اسم نغمههای آسمانی. مهمان برنامه داشت درباره یکی از مناجاتهایی که اجرا کرده بود صحبت میکرد. در قسمتی از صحبتهایش گفت :"این اثر را با الهام از آثار مرحوم سیدجواد ذبیحی ساختم. البته من هیچگاه به پای ایشان نمیرسم."
شنیدن اسم مرحوم ذبیحی از تلویزیون برایم جالب بود. ذبیحی از مداحان قبل از انقلاب بود که دعاها و مناجاتهای او از رادیو پخش میشد. در آن سالها ذبیحی کارمند رادیو بود و به روال مصوب ارگانهای حکومتی در پایان مناجاتهایش گاهی برای شاه هم دعا میکرد. کما اینکه بسیاری از روحانیون هم در نمازهای جمعه این کار را میکردند. بعد از انقلاب ذبیحی به خاطر این مسائل دادگاهی میشود. ظاهراً جو دادگاه آنقدر بد بوده و او به خاطر چنین مسئله کوچکی آنقدر اذیت میشود که به گریه میافتد و میگوید:"اگر مرا عفو نمیکنید حکم اعدامم را صادر کنید تا ملت هم شاد شود!" به هر حال ذبیحی به حکم خلخالی مدتی در زندان بود و به فاصله کمی بعد از آزادی به وسیله گروهی ناشناس به قتل رسید. به همین راحتی!
بلایی که گریبان ذبیحی را گرفت تنها یک نمونه از تندرویها و خودسریهای اول انقلاب بود. امروز بعد از چهل سال ابعاد جدیدی از اشتباهات آن دوره مشخص میشود. در آن سالها خیلی حقها پایمال شد و خیلیها بیش از آنچه باید مجازات شدند. از اعدامهای فلهای و بیحساب و کتاب اول انقلاب که خوشبختانه بعد از ریاست شهید بهشتی بر قوه قضاییه بساطشان برچیده شد، تا مسائل خندهدار و تاسفآوری مثل تخریب آزمایشگاه مدارس تیزهوشان برای برقراری عدالت آموزشی! اوج این رفتارهای سلیقهای را در زمینه موسیقی آن سالها میتوان مشاهده کرد تا جایی که در یک دوره حتی آهنگها و تصانیف انقلابی و مذهبی هم در تلویزیون دچار سانسور میشدند!
حالا امروز چه جای تعجب اگر با هنرمندان اینطور رفتار میشود. این قصه سر دراز دارد و برخورد قهری با هنر و هنرمندان مسبوق به سابقه است. چه فایده؟ اول امثال ذبیحی را محاکمه و زندانی میکنند و بعد از سالها اسمشان را به احترام از تلویزیون میآورند و برنامهای میسازند که حتی اسم برنامه را هم از آثار مرحوم ذبیحی عاریه گرفتهاند. حالا کی بفهمیم خیلی از کارهای امروزمان هم اشتباهست و نام بعضی هنرمندانمان را چندسال دیگر از تلویزیون بشنویم خدا میداند!
تعارف که ندارم. برای حجاب، خاصه چادر، احترام و ارزش زیادی قائلم. البته که این احترام و ارزش ربط چندانی به بُعد مذهبی آن (که یک رابطهی نسبتا فردی بین شخص و خدایش هست) و نیز معیارهای رسمی حکومتی ندارد. چادر ارزشمند است چون در روزگاری هستیم که بیش از تفکر و سواد و علم و فکر، آرایش و پنکیک و رژ لب و عشوه و اندام جلب توجه میکنند و راه را برای رسیدن به موفقیت و پیشرفت هموار میکنند. خب وقتی کسی همهی اینها را حذف کند، برای جلب توجه و خودنمایی لاجرم باید به ارزشهایی جز ظاهر تکیه کند؛ کتاب بخواند و مطالعه کند و سوادش را در حد مطلوبی بالا ببرد که بتواند عرض اندام کند، خود را به هنرهای جز تَن و صدا آراسته کند تا بتواند خودی نشان دهد و خلاصه در یک کلام هرچه از تن میکاهد به فکر و روانش اضافه کند. خب با این اوصاف چنین شخص و تفکری قابل تحسین نیست؟
با این وجود دختر چادری همیشه در معرض آماج حملهها، برچسبها و کنایههای دیگران قرار دارد. از امل و متحجر و واپسگرا گرفته تا اتهام استفاده از چادر برای پیشرفت در جایگاه و... مخصوصا در محیطهایی مانند دانشگاه که دیگر خبری از آن حلقههای دوستی و تفکرات و سلایق دوران کودکی و نوجوانی نیست. همینها هم باعث میشود گاهی شخص برای شکستن و فرار از این برچسبها و کلیشهها زیادهروی کند و به اصطلاح از آنطرف بام بیفتد. یعنی کارهایی کنند که در حالت عادی فقط تعداد اندکی از دخترها به آن تن میدهند. مثلا ارتباط افراطی با جنس مخالف، رو آوردن به شبکههای اجتماعی مختلف و زیادهروی در انتشار عکسهای خود، حضور در دورهمیها و برنامهها و مراسمات آنچنانی و... و در یک کلام میخواهند راه رفتن دیگران را یاد بگیرند اما راه رفتن خودشان را هم فراموش میکنند.
از چند مثال محدود نمیشود قاعده و حکم کلی صادر کرد و همه را به یک چشم راند اما شاید هرکدام از ما در اطرافمان چند نمونهای از این دست بشناسیم:
_ یکی از فعالترین افراد کلاس در اینستاگرام خانمی بود چادری. فعال هم از نظر تعدد پستها و تصاویر از خود و هم واکنش به پستها و عکسهای دیگران. خیلی وقتها به همینها بسنده نمیکرد و بار و بندیلش را در دایرکتهای هر غریبه و آشنایی پهن میکرد آنقدرها که خلاصه بدون اغراق گاو پیشانی سفید شده بود.
_ اختلاط در گروهبندیهای بیمارستانی امری رایج و طبیعی و گاهی (برای راحتی حال بیمار) لازم است. البته آن هم به شرط توازن معقول و منطقی در تعداد و نسبت دختر به پسر. اما یک دختر بین نُه پسر نه رایج است و نه طبیعی. اما این امر غیر معمولِ غیر طبیعی هم به دستان توانمند دختری چادری انجام گرفت. شاید پُر بیراه نباشد تعداد پسرهایی که او میشناسد از تعداد پسرهایی که من میشناسم بسی بیشتر باشد.
_ قرار اردویی دانشجویی گذاشته شد. تعدادی اعلام آمادگی کردند. بعدها که با دوستان عکسهایش را مرور میکردیم دوستی با کنایه گفت اردوی دانشجویی نیست که! اردوی جامعه الزهراست!
_ چند وقت پیش داشتم با یکی از وبلاگنویسهای نامآشنا حرف میزدم. برگشت گفت: دقت کردی تو فضای مجازی پایهی بیرون رفتنهای خاص، عکس گذاشتن از لب و لوچه و چک و چانه و تعریف از اندرونی و داشتن اعتماد به سقف کاذب برخلاف انتظار و ظاهر متعلق به قشر خاصیه؟! لبخند زدم.
سنجشت با دیگران حتماً قیاسی باطل است
هیچ میگردد شبی همقدر با شبهای قدر؟
سحر رمضان و نسیم بهار و غزل حافظ و آواز شجریان. حال خوش یعنی چی دقیقاً؟
دو دقیقه عشقبازی استاد شجریان با حضرت حافظ را بشنوید. به همراه سنتورنوازی زیبای زندهیاد پایور.
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کنند...