ویار تکلم

کانال وب‌بلاگ در تلگرام:
https://t.me/zaerezari

آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حزب الله» ثبت شده است

مگر روز قدس برای فریاد بر سر اسرائیل و حمایت از مردم مظلوم غزه نبود؟! مگر بنا نشد که در این یک روز عجالتا اختلافات و منازعات سیاسی و این جنگ قدرت لعنتی را بی خیال شویم و همه یک‌دل و یک‌صدا فریادهای‌مان را بر سر اسرائیل و آمریکا بکشیم؟! مگر این سخن ره‌بری نبود که: «هر یک نفری که روز قدس توی خیابان می‌آید، به سهم خود دارد به امنیت کشور و امنیت ملت و حفظ دستاوردهای انقلاب‌ش کمک می‌کند.»

امنیت کشور با تفرقه و شعار دادن علیه رئیس جمهور منتخب ملت؟! حفظ دست‌آورد های انقلاب با بنی‌صدر خواندن کسی و او را مقابل ره‌بر انقلاب قرار دادن؟!

چرا یک عده همیشه باید به اسم انقلاب و حزب‌الله کارشکنی کنند و برای نظام و ره‌بری هزینه بتراشند؟ هر کس که اندک فهمی از گفت‌مان ره‌بری و شیوه‌ی  برخورد او با روسای جمهور مختلف داشته باشد می‌داند که سیره‌ی ره‌بری سوای هرگونه اختلاف نظر فکری و سیاسی، تایید روسای جمهور منتخب ملت و تلاش برای حفظ و تثبیت جای‌گاه آن‌ها و در عین حال اتخاذ موضع نقد به جا و تجلیل به موقع از دست‌آورد های آن‌هاست. اگر به متن سخنان ره‌بری در جمع مسئولان کشور مراجعه کنیم، خواهیم دید که فضای جلسه به جز نقد‌های واضحی هم‌چون برجام و مشکلات اقتصادی تا حدود زیادی تقدیر و تایید دولت و تلاش در جهت تکریم دولت مردان بوده!(خطاب ظریف با صفاتی هم‌چون متدین و باوجدان و دارای احساس مسئولیت)

حتی اشاره ره‌بری به بنی‌صدر هم تاکید بر انسجام ملی و هشدار نسبت به تفرقه و ایجاد فضای دوقطبی در جامعه بود نه کنایه و تقابل با روحانی! حالا چه فرقی می‌کند که این تفرقه را رئیس جمهور با خط کشی مردم و برچسب زدن به آن‌ها ایجاد کند یا این که یک عده حزب‌اللهی(نما)ی جاهل با شعارهای تند و نسنجیده‌شان؟! بنی‌صدر خواندن رئیس جمهور منتخب ملت، آن‌هم با مایه گذاشتن از ره‌بری و تفسیر غلط و نابه جای سخنان او چه سرنوشتی دارد؟ آیا جز این است که این کار علاوه بر لطمه به وحدت ملی، رییس جمهور را به عنوان شخص دوم مملکت علنا مقابل شخص اول مملکت یعنی ره‌بر انقلاب قرار می‌دهد و این مسئله‌ای است که ره‌بری همیشه از آن اعراض می‌کرده و هیچ‌وقت مایل به آن نبوده؟! گویا این جماعت مرگ بر سیدحسن‌های حرم امام که به بوسیدن پیشانی سیدحسن توسط ره‌بری و بور شدن آن‌ها منجر شد را خاطرشان رفته! حتما باید ره‌بری به تفقد و دل‌جویی از روحانی بر بیاید و پیشانی روحانی را جلوی مردم ببوسد تا این جماعت سر عقل بیایند؟!

من نمی‌فهمم که این چه طریقه حزب‌اللهی‌گری است که فقط «آقا آقا» لقلقه‌ی زبان عده‌ای باشد و با دیدن عکس ره‌بری گوشه‌ی چشم‌ها شان را نم بگیرد و ادعای بصیرت و ذوب در ولایت‌شان گوش فلک را کر کند اما یک جو آگاهی و شناخت نسبت به ره‌بری و گفت‌مان او در میان این جماعت وجود نداشته باشد! اما ساحت ره‌بری را تا حد نیش و کنایه به این و آن و کارهای خاله زن‌کی پایین بیاورند! اما با بالا رفتن از دیوار های سفارت عربستان زمینه‌ی ناراحتی ره‌بری را فراهم کنند! اما با طومارنویسی علیه حضور زنان در ورزش‌گاه فرمان آتش به اختیار ره‌بری را لوث کنند و آن را به ابتذال بکشانند!

البته این نوشتار به معنای حق به جانب بودن روحانی نیست. اتفاقا او با خط کشی مردم به دو گروه صلح‌طلب و خشونت‌طلب و رفتارهای دوگانه و الصاق صفات زشت به منتقدان‌ش سهم بزرگی در بروز اتفاق ام‌روز داشت. اما حزب‌الله چنان که از نام‌ش پیداست باید رضای خدا و مصلحت نظام و ره‌بری را به حب و بغض شخصی و احساسات نا به جا رجحان دهد! باید بدانیم که دولت ها می‌آیند و می‌روند! مشکل این نیست که فلان رئیس جمهور دانسته و عمدا خلاف نظر ره‌بری عمل می کند! مشکل این است که جوان خوش قلب حزب‌اللهی ما ندانسته و سهوا این پازل را تکمیل کند و او هم به خلاف خواست ره‌بری عمل کند. کسی که می‌داند دارد چه‌کار می‌کند خطرناک‌تر است یا آن که نمی‌داند؟!

  • ویار تکلم

بعد از استفاده‌ی ره‌بر از لفظ #آتش_به_اختیار، چنان شور و شعف و شادی در جماعت حزب‌الله پدید آمد که گویا به آن‌ها ترفیع درجه داده‌اند و یا حتی مجوز آزادی مطلق و مصونیت قضایی! (با تاکید روی کلمه‌ی گویا. آخر کانال‌های حرام‌خوار و متوهم‌نیوزها واقعا فکر می‌کنند به راستی آتش به اختیار یعنی اسلحه! طفل‌کی‌ها!). در حالی‌که جا دارد، این جماعت بشینند و ساعتی با خود و خدای‌شان خلوت کننده و به این بیندیشند که چه خطا و اشتباهی کرده‌اند و کجا را بی‌راهه رفته‌اند که مستوجب دریافت این عبارت شده‌اند. این عبارت شادی ندارد. غم دارد. غصه دارد...

اساسا حزب‌الله و حزب‌اللهی اصیل یعنی پیش‌رو. یعنی پیش‌گام. یعنی افق نگاه‌ش مترها و کیلومترها دورتر و نه تا نوک بینی‌اش. یعنی موج‌ساز و نه موج‌سوار. یعنی بدون تعارف و رودربایستی در نقد و اشاره به کاستی‌ها. یعنی به بالادستی‌اش نگاه نکند و منتظر دستور او نباشد. یعنی بله قربان‌گو نباشد. یعنی دغدغه‌اش مسائل پیش پا افتاده و متبذل نباشد. یعنی تنها سلاح‌ش فریاد و تورم رگ گردن نباشد. یعنی کارش تنها و تنها شعار و حرف نباشد. مه‌گر می‌شود کسی این ویژه‌گی‌ها را نداشته باشد و حزب‌اللهی باشد؟ و آیا این موارد چیزی به جز آتش به اختیار بودن است؟

این که آتش به اختیار بودن را یک آپشن و امتیاز ویژه بدانیم جز آن‌که خود را از واقعیت جدا کرده‌ایم هیچ تاثیر دیگری ندارد. در واقع این عبارت نه یک امتیاز ویژه که یک تلنگر است به جماعتی که مدت‌هاست از هدف و میان‌گین خود دور شده‌اند تا دوباره در مسیر اصلی خود قرار بگیرند. شاید بتوان این‌گونه گفت که آتش به اختیار بودن، شرط لازم برای قدم گذاشتن در راه است نه شرط کافی! در کتاب هنر شفاف اندیشیدن از خطای ذهنی صحبت شده که بی‌شباهت به این ماجرا نیست: نقل به مضمون مثلا فرض کنید روزی قیمت کالایی با یک جهش ناگهانی دوبرابر شود و هفته‌ی بعد، قیمت‌ش ده درصد پایین بیاید. غالب مردم از این کاهش ده درصدی خوش‌حال شده و به سمت خرید آن کالا متمایل می‌شوند. در حالی که دارند همان کالا را با نود درصد افزایش قیمت نسبت به هفته‌ی گذشته می‌خرند!

تصمیم داشتم این بند از نوشته کمی طولانی‌تر باشد اما دیدم خودِ اصل ماجرا کاربردش از ده‌ها سطر توضیح و تفسیر و جمله بیش‌تر است: سایت رجانیوز به عنوان یکی از سایت‌های اصلی مدعی پیروی ولایت و  خط حزب‌الله، عمل کمک به فقرا و ایتام را با عبارت آتش به اختیار بودن توصیف کرده! دقت کنید کمک به فقرا و ایتام را. چنین تفکری که برای کمک به فقرا و ایتام منتظر دستور بوده نهایت رشد و تکامل‌ش پاره کردن بنرهای فلان فیلم مسئله‌دار می‌شود و نه بیش‌تر! و صحبت از رسیدن به مسائلی چون بانک‌داری ربوی و ازدواج سفید و تن‌فروشی ...بیش‌تر شبیه به یک رویای شیرین است تا واقعیت!

با دوست‌م راجع به این عبارت صحبت می‌کردیم. گفت: «ببین این جماعت چه‌قدر از اصل و اصالت دور افتاده‌اند و به چه روزی افتاده‌اند ره‌بر به صراحت به آن‌ها تشر می‌زند که به خودتان بیایید! اگر مسئولان در خواب‌اند شما بیدار باشید! هوش‌یار باشید!»

نه از سر مزاح که کاملا جدی پیش‌نهاد می‌کنم، برای همه‌ی جماعت مدعی یک دوره کلاس شهید آوینی شناسی و شهید چمران شناسی بگذارند و هرکس در آن قبول شد اجازه فعالیت تحت پرچم حزب‌الله را داشته باشد!

  • ویار تکلم

بحث دو نفره من و دوست هم‌کلاسی‌م حسابی گل کرده بود.وارد قسمت بین خودمان بماند شده بودیم.مثل بیشتر بحث‌های دو نفره دیگر.داشتیم برآمدگی‌ها و فرو رفتگی‌های دخترهای هم‌کلاسی را تشریح می‌کردیم،هم جسمی و هم روحی.مثل بیشتر بحث‌های دو نفره دیگر.یا نه!مثل بیش‌تر بحث‌های دو نفره هم‌سال‌های ما.یا نه! مثل بیشتر بحث های دو نفره دانشگاه ها.یا نه! مثل بیشتر بحث های دو نفره دانشگاه ما.یا نه! مثل بیشتر بحث های دو نفره کلاس ما.یا نه! مثل بیشتر بحث های دو نفره ما! دوستم گفت از دو نفر متنفر است.یکی فلان دختر از دماغ فیل افتاده که هر روز خدا در آن هفت روزی است که هر ماه باید باشد وبداخلاق است و پاچه می‌گیرد و هزار مورد دیگر از این دست.دیگری بهمان دختر خشک مقدس است که ته مذهب را در آورده.آخر تحجر است و از آن اُمل های روزگار...بین حرف هایش یک از کجا فهمیدی انداختم.برایم جالب بود این ها را از کجایش در آورده.آخر این چیزی نبود که بشود راحت آن را فهمید.گفت مگر نمی‌بینی روی جزوه هایی که می‌نویسد چه می‌نویسد؟ چه می‌نوشت؟نمی‌دانستم.دوستم باز هم ادامه داد اما من نه.فکرم حسابی مشغول شده بود.چه جمله ای می‌توانست خشک مقدس بودن را برساند؟غروب که خوابگاه رسیدم یک راست رفتم سراغ جزوه ها.رسیدم بهش.چه نوشته بود؟ انی سلم لمن سالمکم! این را که دیدم دلم گرفت،دلم شکست.نه به خاطر آن دختر که هیچ تصویری ذهنی از او نداشتم که به خاطر مظلومیت حزب اللهی‌ها.آن‌هایی که محال است باشند و این حرف‌ها پشت سرشان نباشد! اما جرم‌شان چیست؟بی‌تعارف:خدا! قبل از اینکه بگویید نه تا این حد و قبول ندارید،کلاه‌تان را قاضی کنید.چه کسی ذیل عنوان حزب اللهی قرار می‌گیرد؟چادر و لباس به زعم آن‌ها گشاد و بلند؟خدا گفته یا فرستاده اش.مقادیری ریش؟ باز هم خدا گفته یا فرستاده‌اش.آن که در هر جمعی قرار نمی‌گیرد و قول آن‌ها روابط عمومی اش پایین است و حتی بیشتر،افسرده هستند؟ باز هم خدا گفته یا فرستاده‌اش.حالا چون از خدا حرف می‌زنند باید بار هزار نیش و کنایه را به دوش بکشند؟ چون نگذاشته اند در جمع با خوش‌مزه بازی های مرسوم آبرویی ریخته شود و دلی شکسته شود باید آماج تهمت‌ها و غیبت‌ها قرار بگیرند؟ دردش بیشتر می‌شود وقتی که بدانیم خیلی راحت می‌توانست اُمل و متحجر و ...نباشد  اگر آن بالا جای خدا،نیچه،جای ائمه،فروید و جای فلان شهید،مارکز می‌گذاشت.آن وقت می‌شد عینک پز را روی چشم بگذارد و خود را برای هزارها به به و چه چه آماده کند که چه‌قدر روشن فکر است.راستش این اواخر ذهنم روی خواهی نشوی رسوا هم رفت حتی از آنجا هم به نظریه انتخاب طبیعی داروین رسیدم و نتیجه گرفتم که باید کمی شل کرد تا راحت بود. حتی کلاه گشاد تقیه را هم روی سرش گذاشتم که خوش ظاهرتر شود.با خدا در میانش گذاشتم حتم داشتم خود خدا هم همین را می‌خواهد.خدا جوابم را داد.نه یک بار که چهل بار:بل اکثرهم لا...

  • ویار تکلم