بحث دو نفره من و دوست همکلاسیم حسابی گل کرده بود.وارد قسمت بین خودمان بماند شده بودیم.مثل بیشتر بحثهای دو نفره دیگر.داشتیم برآمدگیها و فرو رفتگیهای دخترهای همکلاسی را تشریح میکردیم،هم جسمی و هم روحی.مثل بیشتر بحثهای دو نفره دیگر.یا نه!مثل بیشتر بحثهای دو نفره همسالهای ما.یا نه! مثل بیشتر بحث های دو نفره دانشگاه ها.یا نه! مثل بیشتر بحث های دو نفره دانشگاه ما.یا نه! مثل بیشتر بحث های دو نفره کلاس ما.یا نه! مثل بیشتر بحث های دو نفره ما! دوستم گفت از دو نفر متنفر است.یکی فلان دختر از دماغ فیل افتاده که هر روز خدا در آن هفت روزی است که هر ماه باید باشد وبداخلاق است و پاچه میگیرد و هزار مورد دیگر از این دست.دیگری بهمان دختر خشک مقدس است که ته مذهب را در آورده.آخر تحجر است و از آن اُمل های روزگار...بین حرف هایش یک از کجا فهمیدی انداختم.برایم جالب بود این ها را از کجایش در آورده.آخر این چیزی نبود که بشود راحت آن را فهمید.گفت مگر نمیبینی روی جزوه هایی که مینویسد چه مینویسد؟ چه مینوشت؟نمیدانستم.دوستم باز هم ادامه داد اما من نه.فکرم حسابی مشغول شده بود.چه جمله ای میتوانست خشک مقدس بودن را برساند؟غروب که خوابگاه رسیدم یک راست رفتم سراغ جزوه ها.رسیدم بهش.چه نوشته بود؟ انی سلم لمن سالمکم! این را که دیدم دلم گرفت،دلم شکست.نه به خاطر آن دختر که هیچ تصویری ذهنی از او نداشتم که به خاطر مظلومیت حزب اللهیها.آنهایی که محال است باشند و این حرفها پشت سرشان نباشد! اما جرمشان چیست؟بیتعارف:خدا! قبل از اینکه بگویید نه تا این حد و قبول ندارید،کلاهتان را قاضی کنید.چه کسی ذیل عنوان حزب اللهی قرار میگیرد؟چادر و لباس به زعم آنها گشاد و بلند؟خدا گفته یا فرستاده اش.مقادیری ریش؟ باز هم خدا گفته یا فرستادهاش.آن که در هر جمعی قرار نمیگیرد و قول آنها روابط عمومی اش پایین است و حتی بیشتر،افسرده هستند؟ باز هم خدا گفته یا فرستادهاش.حالا چون از خدا حرف میزنند باید بار هزار نیش و کنایه را به دوش بکشند؟ چون نگذاشته اند در جمع با خوشمزه بازی های مرسوم آبرویی ریخته شود و دلی شکسته شود باید آماج تهمتها و غیبتها قرار بگیرند؟ دردش بیشتر میشود وقتی که بدانیم خیلی راحت میتوانست اُمل و متحجر و ...نباشد اگر آن بالا جای خدا،نیچه،جای ائمه،فروید و جای فلان شهید،مارکز میگذاشت.آن وقت میشد عینک پز را روی چشم بگذارد و خود را برای هزارها به به و چه چه آماده کند که چهقدر روشن فکر است.راستش این اواخر ذهنم روی خواهی نشوی رسوا هم رفت حتی از آنجا هم به نظریه انتخاب طبیعی داروین رسیدم و نتیجه گرفتم که باید کمی شل کرد تا راحت بود. حتی کلاه گشاد تقیه را هم روی سرش گذاشتم که خوش ظاهرتر شود.با خدا در میانش گذاشتم حتم داشتم خود خدا هم همین را میخواهد.خدا جوابم را داد.نه یک بار که چهل بار:بل اکثرهم لا...
- ۱ نظر
- ۲۰ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۱۲