«دراویشی که میگویند گنابادی، اینها اسمشان گنابادی نیست، اینها دراویش ملاسلطانیاند. ملاسلطان عنصری بود که او را ساختند، پرداختند، آوردند اینجا و در روستای بیدخت گناباد مستقر شد و این جریان را راه انداخت. با حمایتی که افراد جاسوس انگلیسی انجام دادند. اصل این جریان را ملاسلطان راه انداخت»
اینها سخنان جناب آقای علمالهدی است در خطبههای نماز جمعه این هفته مشهد. خب درباره آقای علمالهدی زیاد گفته و نوشتهام. بیش از این گفتن، اطناب ممل است و تکرار مکررات. پس بنا ندارم باز هم سخنان ایشان را تحلیل کنم و پاسخ بدهم. چون اصلا ارزش پاسخ و تحلیل ندارد. اما اگر از من بپرسید میگویم مشکل عمده آقای علمالهدی نداشتن تقوا در کلام است.
نگاهی به سخنان گذشته آقای علم الهدی نشان میدهد که متاسفانه ایشان پشت حرفهایش به اندازه کافی تحقیق و بررسی و مطالعه نمیکند و هر چه خودش استنباط میکند و به ذهنش میرسد با جزم قطعیت بیان میکند. مثلا در همین اظهار نظر اخیر، اگر ایشان ذرهای درباره عرفای دو سه قرن اخیر نظیر ملاسلطان گنابادی مطالعه داشته باشد، میداند که چه قدر آرا و نظرات درباره آنها متفاوت و متکثر است. همین ملاسلطان گنابادی که جناب آقای علمالهدی او را جاسوس و وابسته انگلیس میداند، امام خمینی(ره) او را در زمره مفسرین بزرگ قرآن میشمارد و علامه حسنزاده آملی هم توصیفات احترامآمیزی درباره او و تفسیرش دارد و در بعضی موارد به سخنان این شخص استناد میکند.
خب وقتی هیچ سند معتبری از وابستگی و جاسوس بودن یک شخص در دست نیست و در تذکرهها و کتب گذشته با کمال تجلیل و احترام از او یاد شده و بزرگانی مثل امام(ره) و علامه حسنزاده هم به نیکی از او یاد کردهاند، آیا شرط تقواست که به این راحتی و فقط به خاطر اغتشاشات عدهای که خود را منتسب به او میدانند، چنین شخصی را جاسوس و وابسته به انگلیس بخوانیم؟ آن هم با این جزمیت و قطعیت و اطمینان؟! آیا اگر اغتشاش دروایش گنابادی صورت نمیگرفت آقای علمالهدی اصلا شخصیتی به نام ملاسلطان را میشناخت که این همه راحت او را جاسوس و وابسته بیگانه و انگلیس بخواند؟!
خب یک وقت شخصی در مقام تاریخدان و با ارائه مستندات تاریخی به بررسی یک شخصیت و افکار و اعمال او میپردازد. آن بحثش جداست. اما آیا درست است که فقط برای کوبیدن یک فرقه و دشمنی با آنها و عقایدشان، بدون هیچ سند و مدرک و مطالعه تخصصی، هر حرفی دلمان خواست به این و آن نسبت دهیم؟
یک زمانی علما و روحانیونی در این مملکت نفس میکشیدند که مطلقا سخنی را که به آن یقین نداشتند به زبان نمیآوردند و حتی پشت کلامهای قطعیشان هم "شاید" و "ممکن است" و "نقل است" میگذاشتند. آیا نسلشان را ملخ خورده؟ چگونه امروز افرادی در لباس همان علمای روحانی گذشته پیدا میشوند که به این راحتی آخرت خودشان را به حراج میگذارند و به هرکس که دلشان خواست، از مرده و زنده و معاصر و متاخر برچسب و تهمت میزنند؟ ما مردم جای خودمان، این چه مرضی است که حتی گریبان روحانیون و بزرگان مذهبیمان را هم گرفته است؟
خب اگر خدا همان خدایی باشد که میشناسیم، برایش مهم نیست سید باشی یا آخوند، کلاهدار باشی یا بیکلاه، عمامه و عبا و لچک به سرت باشد یا کت و شلوار و کراوات به تنت. یک روز باید پاسخ ریز به ریز و جزء به جزء گفتار و اعمال و افکارمان را بدهیم. "ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا"
- ۴ نظر
- ۰۷ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۳۸