ویار تکلم

آخرین مطالب

آخرین دیدار

سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۵۶ ب.ظ

لب‌های‌م را گرد کردم و روی چشم‌های بسته‌اش گذاشتم و اندکی فشار دادم. گردی چشم‌های‌ش زیر لب‌م حس می‌شد. خونِ گرمی زیر پوست‌م دوید که تمامِ بدن‌م را گرم کرد و بعدش آرام‌آرام از راه سر، بدن‌م را ترک کرد. کمی بعد احساس سرما کردم و لرزم گرفت. لب‌م را از چشم‌های‌ش جدا کردم و پارچه را کشیدم روی‌ش. قسم می‌خورم هیچ‌گاهِ دیگر حسِ نابِ آن بوسه تکرار نشد و قسم می‌خورم هیچ‌گاه دیگر حسِ نابِ آن بوسه تکرار نمی‌شود. این‌ها را گفت و دست‌ش را چندباری روی سنگ زد و زیر لب شروع به زمزمه کردن چیزی کرد...نگاه کردم پسرش تنها سه سال داشت. قطعه‌ی 207، ردیفِ 94، شماره‌ی 19

  • ویار تکلم

نظرات (۶)

  • پـــــر ی
  • :(((((
    خیلی دردناکه...
  • مَـهدی (میرزای قدیم)
  • :(
    خیلی غم انگیز........
    :(
  • خانم الف..
  • ای وای :(
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">