اوج در اوج
یک) به وقت شام را تعمدا در یک سینمای خاص دیدم. خاص از جهت حضور دستهدسته دختر و پسر با ظاهرهای نهچندان مذهبی و تعمدا بابت زیر نظر گرفتن ریاکشنهایشان هنگام تماشای فیلم. عدل کنار من هم یکی از همین دونفرهها افتاده بود. قبل از شروع فیلم پسر با خنده و کنایه به رفیقه/ عشق/ نامزد/ همسرش گفت که خودش را برای دیدن یک فیلم کمدی آماده کرده (احتمالا اشاره به نقدهای(؟) امیر قادری به این فیلم) و بعید میداند به قول خودش ارزشیها چیزی از سینما بدانند و با بعد هم منتگذاشتن ادامه داد که فقط به خاطر تو حاضر شدم وقتم را پای این فیلمی که ندیده میشود حدسش زد تلف کنم و... اما همین شخص هنگام سکانس سر بریدن با صدای بلندی گفت آخ! هنگام نجات اسرا گفت ایول! هنگام وداع پدر و پسر و مرگ مثل ابر بهار گریه کرد و آخرش هم در حالی که داشت اشکش را پاک میکرد و آب دماغش را بالا میکشید همراه با کل سالن سینما بلند شد و به احترام فیلم دست زد.
دو) غالب دوستانم نه گرایشات انقلابی دارند و نه اساسا ارادتی به سیاستها و رویکردهایش. تازه از آنهایی هستند که اشتباهات را به توان ده میرسانند و صحیحها را کاسهای زیر نیمکاسه میدانند. اما همینها چنان از چند قسمت آخر پایتخت به وجد آمده بودند که بیخیال حرفهای گذشته شدند و علنا از آن تعریف میکردند.
سه) به وقت شام تا به اینجای کار نزدیک بیش از شش میلیارد تومان فروخته و میزان رضایتمندی از سریال پایتخت پنج هم چیزی در حدود نودودو درصد اعلام شده. (هشت درصد بیشتر از سری قبلی آن) اینها یعنی با سختترین خطکشها و معیارها این دو بسیار موفق بودهاند.
چهار) جدا فاز بسیاری از منتقدان این دو سریال و فیلم را نمیفهمم و درک نمیکنم مشکلشان چیست؟ به وقت شام فیلم بدی بود؟ صحنههای اکشنش خوب از آب درنیامده بود؟ جذاب نبود؟ کارگردانیاش بد بود؟ فیلمبرداری چشمنوازی نداشت؟ یا آیا پایتخت سرگرمکننده نبود؟ داستانش جذاب نبود؟ موقعیتهای خندهدار و بامزهاش کاهش پیدا کرده بود؟ یا مشکلشان جای دیگری است؟ نکند اگر سرمایهگذار این دو فیلم فلان بانک میبود مشکل حل میشد؟ نکند انتظار داشتند حاتمیکیا کماکان آژانس شیشهای میساخت و پایتخت فصل به فصل هیچ تغییری نمیکرد؟ نکند مشکلشان بابت این است که بالاخره یک نهاد مذهبی انقلابی بین اینهمه تولیدکنندهی فیلمهای چرک و کثیف، بین اینهمه تولیدکنندهی فیلمهایی با مضمون خیانت و عشقهای مثلثی بلند شده و کارش گرفته؟ نکند انتقادشان بابت پرداختن به داعش است و رویشان نمیشود که واضح بگویند؟ یا اصلا نکند واقعا سوخته باشند؟
پنج) برای عزاداران بیتالمال که فقط گاهی یاد شکمهای گرسنه میافتند: هزینهی ساخت به وقت شام چیزی در حدود هشت میلیارد تومان اعلام شده که تا همینجای کار فروش گیشهی آن تقریبا هزینهها را برگردانده. حالا بُعد فرهنگیاش که مثلا کشوری مثل ژاپن هم تقاضای خرید آن را داشته بماند. برای پایتخت هم فقط با سر انگشت میزان درآمد صداوسیما از محل پیامهای بازرگانی را حساب کنید: متوسط سه دقیقه تبلیغ فلان اپلیکیشن در ابتدای سریال و سه دقیقه هم آگهی میانبرنامه به نرخ ثانیهای حدودا شانزده میلیون تومان ضربدر هجده قسمت.