اویِ من
جمعه, ۴ اسفند ۱۳۹۶، ۱۱:۱۲ ب.ظ
حتم دارم از تقاصم گریهی سیال او
میچکد روزی به روی گونههای چال او
تا نگاه گرم خود میافکند بر چشم من
میشود دریای یخ آن چشمهای کال او
چشمهایم گرچه کمسوتر شده اما هنوز
میتواند بیند از فرسنگها هم خال او
سخت در جنگ است با تقدیر اما ای دریغ
نام من افتاده اندر قهوههای فال او
عمر با خود میزداید کینهها اما عجیب
میکند بیرحمیاش را بیشتر هر سالِ او
حکم صادر شد چو شد قاضی و شاکی یک نفر
روزی آخر میشود دارم طناب شال او
تازگیها شوخ طبعیهاش افزونتر شده
میبرد دل از من و میپرسد از من حال او