تقاضای کمک از نویسندگان متعهد؟!
امروز بهم تجاوز شد! نه تنها به من که به نوزده نفر دیگری که در اتوبوس بودیم، تجاوز شد. یک تجاوز وحشیانه و دستهجمعی! کجا هستند آن نویسندهگان متعهد و حافظان حرمت قلم که نمینویسند جز واقعیت را و هیچگاه قلم خود را به دروغ آلوده نمیکنند؟ کجا هستند آن وبلاگنویسهای دردشناسی که زیر پوست شهر میخزند و مو را از ماست بیرون میکشند و همیشه حق را میگویند ولو به ضررشان باشد؟ من از آنها تقاضا دارم که همچون گذشته ساکت ننشینند و کمک کنند که حق خود را از متجاوزان زورگو بستانیم! تا کی سکوت و نظارهگربودنِ پایمالشدنِ حقمان؟ تا کی دست روی دست گذاشتن و اعتراض نکردن؟ البته قبل از این که این نویسندهگان مطالب خود را آماده دفاع از حق مظلوم کنند، یک توضیح بدهم که نوع تجاوز به من/ ما نه آن تجاوزیست که مدنظر همه است. یعنی راستش به دماغم/ دماغمان تجاوز شد. با این حال این هم خودش نوعی تجاوز است و غیر قابل سکوت و بخشش! (در روزگاری که هرکس هرچیزی را تجاوز به خود میپندارد، خواه نگاه باشد و خواه حرفزدن و خواه قدمزدن! و همه در تولید انواع جدید تجاوز در حال سبقت از هم هستند، که هرکس مورد تجاوزتر! باکلاستر! این حق هم برای من محفوظ است که تجاوزسازی کنم)! نصف بیشتر مسیر هفت ساعتهی اتوبوس را سرتوی یقه کردهبودم. به نظر دیوانه میآمدم یا شاید هم بیمار! اما هیچ کدام. فقط از بوی مواد زیباکنندهی! خانمهای صندلی عقب، به بوی بدن پناه بردهبودم و خودم را لعنت میکردم که چرا قبل از حرکت، دوش گرفتم و خودم را از نعمت رایحهی خوشِ بوی عرق، محروم کردهام! آیا این تجاوز نیست؟ کجایند احیاکنندهگان حقوق بشر؟!