تقریبا همه شاعریم!
من شاعر نیستم! نویسنده هم نیستم! روزنامهنگاری، عکاس، نقاش و ... هم نیستم! راستش من هیچی نیستم! از این بابت هم نه تنها ناراحت و سرخورده نیستم که از فرط شادی در پوست خود نمیگنجم.
صفحهی اینستاگرامتان را باز کنید و کلمهی «شاعر» را جستوجو کنید. تقریبا همهی مردم شاعراند! حالا بعضی ها «کمی شاعر» اند ، برخی «گاهی شاعر» و عدهای هم کتاب شعرشان! تا آخر همین هفته چاپ میشود و بازار شعر و ادبیات فارسی را زیر و رو میکند. وزن و قافیه و ردیف هم که اصلا حرفهش را نزن. در شعر مدرن و نوِ اینستاگرامی، همه اینها دست و پا گیرند و جایگاهی ندارند!
«در بیستودو سالگی آن قدر ادبیات کلاسیک خوانده بود که دیوان سلمان ساوجی را تصحیح کرد.» به همین یک جمله در مورد مرحوم مهرداد اوستا دقت کنید. آن قدر خوانده بود، که تصحیح کرد. نه آنقدر پست گذاشته بود که تصحیح کرد! نه آن قدر آنلاین بود که تصحیح کرد!
خواندن، حلقهی مفقود و گم شده این روز های ادبیات و فرهنگ ماست. آنقدر در دنیای مجازی حل شدهایم که دیگر وقتی برای خواندن و لذت بردن از شعر و داستان و ادبیات فارسی نداریم. نهایت خواندن و مطالعهمان میشود چهار خط از یک کتاب یا دو بیت شعر که آن هم در یک کانال تلهگرامی خواندهایم.
فکر میکنم اگر مرحوم اوستا هم در این دهه به دنیا میآمد نهایتا صاحب یکی از همان پیجهای «کمی شاعر» اینستاگرامی با چند هزار دنبالکننده میشد.