حسرت
رمضان تمام شد. هم برای آن عزیزی که گرفت و هم برای آن نازنینی که بادلیل نگرفت و هم برای آن دوستی که بیدلیل. رمضان تمام شد. هم برای آن رفیقی که گفت رمضان بی ربنای شجریان رمضان نیست و هم برای آن جوان مذهبیای که حالِ خوشِ دمِ افطارش را وامدار خداوند بود و نه وامدار کسی. رمضان تمام شد. هم برای آن کسی که به کنایه گفت ترجیح میدهد به جای تحمل تشنهگی و گرسنهگی، تشنه و گرسنهای را سیراب و سیر کند، بماند آنکه موفق شده یا نه و هم برای آن کسی که با افتخار و غرور خاصی ساندویجش را وسط خیابان شهر گاز زد و روزهداری را به سخره گرفت. رمضان تمام شد. برای همه تمام شد. فقط خدا نکند روزی برسد که حسرت این را بخوریم که چه راحت آن را از دست دادیم و قدرش را ندانستیم. حسرت روز به روزش را. حسرت ساعت به ساعتش را. حسرت دقیقه به دقیقهاش را. حسرت ثانیه به ثانیهاش را. حسرت آن به آنش را...خدا نکند...