دقیقاً کجایی؟
پنجشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۲۲ ق.ظ
همه ی عناصر ذکور محله، او را عاشق بودیم! عاشق سر به زیریهایش. عاشق چال روی لپهایش وقت خنده. عاشق یک مشت موی طلاییش که وقتی میخواست توی کوچه را ببیند از کنار در آرام هولش میداد بیرون و ما میدیدیمش. عاشق خندههای ریزش. عاشق سرخ شدن های خجالتیش. عاشق...زد و پایم شکست. غیرمنتظره با مادرش به عیادتم آمد. هیچ گاه فکر نمیکردم که این آخرین دیدارمان باشد که اگرمیدانستم هیچوقت از شرم تمام مدت سرم را پایین نمیکردم و یک دل سیر او را میدیدم. او را که چند هفته بعد از محلهمان رفت!