فقط من!
اگر قرار به صف سوارشدن ون و یا اتوبوس بعضی از مناطق تهران باشد، ایران یکی از متمدنترین کشورهای جهان است. از بس که فاصله و نوبت مدنی و شرعی! را برای سوارشدن رعایت میکنند. من هم پشت سر خانمی ایستادهبودم و از بیکاری زل زدهبودم به موهای بافته شدهاش که از پشت شال نیمبندش بیرون زدهبود. خیلی توی نخش رفتهبودم. حتی چندتا شپش و خوره هم در آن پیدا کردهبودم و دنبال راه حلی میگشتم که آخر کار به او بگویم که آبجی! (نه! نه! خدا نکند!). خانم محترم! آنقدر که متعهدانه نوک رژ لبت را هم قطر! لبت میکنی تا خدایی نکرده از منطقهی جریمه! خارج نشود، لطفا نصف آن هم موهایت را دریاب. درست است که ما فقط یکی را کامل و دیگری را نیمبند میبینیم اما همین هم در جذب ما! که احیانا هدف شماست، بیتاثیر نیست...بیشعور آشغال! نجس خودتی و هفت جدوآباءت. این جملات من را به خودم آورد. به سمت صدا سرم را برگرداندم. شبیه همهی افراد آن صف. دختر جوانی که تولهسگی را بغلش گرفتهبود و در حال عبور از عرض خیابان به سمت ما بود اینها را میگفت. زیاد لازم نبود کارآگاهبازی در آورم تا متوجه شوم قضیه از چه قرار بوده. خانم میخواسته با پاپیش! سوار تاکسی شود که رانندهی تاکسی به دلیل (و نه بهانه) نجاست سگ از سوارشدن آنها جلوگیری کرده. به نزدیکهای صف ما رسید، حس همنوع دوستی خانمهای صف هم گل کردهبود و دلداریاش میدادند. خودتُ ناراحت نکن، همه جا از این بیشعورها پیدا میشه. و... برایم عجیب بود. خیلی هم عجیب. در جامعهای زندگی میکنم که همه و همه از خرد خرد گرفته تا کلان کلان ادعای چیزی داریم و خلاف آن عمل میکنیم. ادعای دوستداری آزادی بیان و عقیده داریم اما در عمل حاضر نیستیم کمی و فقط کمی به عقاید کسی که اندکی با ما زاویه داشتهباشد احترام بگذاریم. و اگر قرار به احترام به عقاید مذهبی دیگران در بعضی مناطق تهران باشد، ایران یکی از عقبافتادهترین کشورهای جهان است!