کاتبان فروتن تخت خواب!
اصولا اهل افتخارکردن به چیزی نیستم. یعنی بیشتر دوست دارم بهم افتخار شود (این که چقدر موفق بودهام نمیدانم) تا این که به چیزی افتخار کنم. خاصه افتخار به چیزهایی که خودم در به وجود آمدن آن نقشی نداشتهام. پرانتز باز، این افتخار نکردنم به دلیل نداشتنشان نیست که در دنیایی که عدهای حتی مقادیری گوشت! برآمدهی جلو و عقب را مایهی افتخار میدانند، بدبختترین آدمها هم لااقل چیزکی برای افتخارکردن دارند، پرانتز بسته. حتی بر خلاف انتظار بسیاری به جنسیتم هم افتخار نمیکردم. نمیکردم. برای گذشتهای بود که زیاد در جریان وبلاگ و وبلاگنویسی و فمینیسم و دنیا علیه زنان نبودم. دروغ چرا؟ الان کَمَکی به جنسیتم افتخار میکنم. به این که ما مردان مثل بعضی زنان، برایمان مهم نیست که جنس مخالف در مورد جنسیتمان چه نظری میدهند. یعنی نقدهاشان را میخوانیم اما هیچوقت نمیگوییم زنان حق ندارند از ما حرف بزنند چرا که آنها مرد نیستید! هیچ وقت قصد مظلومنمایی الکی نداریم که عدهای بیشتر پای بدبختیهایمان اشک بریزند و ما را اسوهی غم و اندوه و بدبختی بدانند. هیچوقت جنسیتمان را مصادره نمیکنیم که هیچکس حق ندارد از ما حرف بزند الا خودمان و شمای جنس مخالف حق اظهار نظر در مورد ما را ندارید چرا که مرد نیستید. چرا که مثلا نمیتوانید درک کنید، ضربهای که به یک وجب زیر ناف ما میخورد چه درد و رنج و مشقتی! را به همراه دارد. چرا که نمیدانید نصف شب بیدارشدن و احتیاج به حمام و غلت زدن توی رختخواب برای خشکشدن یعنی چه و هزار دلیل مسخرهی دیگر! مطلبی در نقدمان و حتی در ردمان نوشته میشود آن را به تمام مردان دنیا تعمیم نمیدهیم و درصدد انتقامجویی بر نمیآییم. این که اگر جنس مخالفی برای چند ثانیه ما را نگاه کند، توهم قصدِ بد داشتنش را نداریم. این که هم جنس و رفیقمان اگر روزی در حقمان بدی کرد و مثلا به خاطر دختری، کارش را به پای دیگر همجنسانمان نمیگذاریم و تیتر نمیزنیم مردان علیه مردان و...نه تنها اینها که حتی زیاد در بند گزارش لحظه به لحظه از زندگی خصوصی خود و نحوه به آغوش کشید شدنمان توسط عشق خود و توصیفِ صدای فنر تختخواب نیستیم. برای ما نوشتنِ فراجنسی و انسانی مهمتر است. نوشتهای با چشمانِ باز و ناظر بر آنچه که در دنیا و کشور و اطرافمان میگذرد. پرانتز باز، ما یعنی وبلاگنویسهای خوب و نه خودم که هیچگاه خودم را در دستهی خوبها قرار نمیدهم، پرانتز بسته.
وبلاگهای زیادی را خواندهام که نویسندهشان را جماعت نسوان تشکیل داده. با تمام احترامی که برای هرکدام از این نویسندهها قائلم چرا به جز تک و توکی که آن هم فرض بر وجود و ندیدنش میگذارم، هیچ وبلاگنویس تاپِ زنی وجود ندارد؟ تاپ یعنی در حدِ آهستانِ امید حسینی، در حدِ سردبیر: خودمِ حسین درخشان، در حدِ تورجانِ علیاصغر فتحی و حتی نه در حد اینها که چند پله پایینتر و در حدِ کسانی که دیدی فراتر از جنسیتشان دارند و مثل اکثر وبلاگنویسهای زنی که دم به دقیقه در مورد اپیلاسیونِ جدیدی که تازه انجام دادهاند و مزایا و معایب آن، رنگ کردن موی سر خود و پسندیدهشدن توسط دوستپسر خود، نوشتن در مورد عادت ماهیانه و گذاشتنِ عکس نیمچانه! از خود و همسرشان؟!، نوشتن از این که چرا به موهای آن زیر میگویند موهای شرمگاه! (به جانِ خودم، اصلا کور شوم اگر دروغ بگویم!)...نمینویسند. خب البته وبلاگنویسهای زن هم برای این نوشتنهای جنسی و گوشتی و چالهچولهای! دلایل خاص خودشان را دارند که بیشتر حول این دو دلیل میچرخد: جامعهی مردسالاری که آنها را از ابتداییترین حق خود منع کرده و آنها فقط و فقط مجبورند و حتی رسالت دارند تا رفع کل ظلمها در جهان فقط از خودشان بنویسند و دلیل دوم این که وبلاگ یک محیط شخصی است که هرکسی حق دارد آن چه را دوست دارد، بنویسد. من استدلال اول را شبیه پزشکی میدانم که درمان سرماخوردگی ساده را به درمانِ سرطان متاستاز داده ارجح میداند. پرداختن به کم اهمیت و عدم توجه به با اهمیت. به نظر آنها بیداری و هوشیاری دیگر زنان در رهایی آنها از ظلم موثرتر است یا نوشتن در مورد روز ملی چاکِ سینه؟ به نظر آنها آگاهی بخشیدن و دادن راهِ حل برای حل این مشکلات موثرتر است یا نوشتن از نوار بهداشتی؟! بیان مشکلات و مسائل فراشخصی مهمتر است یا تخیل و توهم و افسانهسرایی؟ و استدلال دوم را هم قبول دارم. که هرکسی هرچه را خوش است، بنویسد. مثلا اگر فقط و فقط خواستار آغوش هستند از آن بنویسند. اگر فقط و فقط دوستدار سکس با کاندوم هستند، از آن بنویسند. اگر فقط و فقط برای داشتن شوهر ذوق میکنند و دوست دارند مسائل تختخوابیشان را فریاد بزنند از آن بنویسند. حرفی نیست اما وقتی خود این نویسندهها هم مایل به نشاندادن تصویر جنسی از خود هستند، انتظارِ عدم نگاه جنسی به آنها خارج از عقل و وجدان است. چرا که مس را طلا دیدن اگر از سر سفاهت و دیوانهگی نباشد قطعا از سر کوری است. پرانتز باز، من به هیچ وجه با نوشتن از عشق- خاصه اگر عشق پاکی باشد- و مسائل جنسی هیچ مشکلی ندارم و حتی موافق آن هم در مواقع آگاهی بخشی هستم. حتی با عاشقانه نوشتنهای داستانگون هم مشکلی ندارم. کما این که خودم هم گاهی مینویسم اما اکثرِ نزدیک به همهی وبلاگهای زننویس! را این نوع وبلاگها تشکیل میدهند و چیزی که دیده نمیشود نوشتههای دغدغهمند هستند. ولو در حد داشتن سکس محافظت نشده و یا شده!، پرانتز بسته.
البته واقعیتش این است که باز هم زنان وبلاگنویس میتوانند همین رویه را ادامه دهند و فقط از صحنههای حمام و دستشویی و تختخوابشان بنویسند. چون نه با نوشتنشان چیزی به دنیا اضافه میشود و نه با ننوشتنشان چیزی از آن کم. بگذارید آنها هنوز سرگرم داستانسرایی! باشند و سرشان را زیر برف کنند. ما هم داستانهاشان را میخوانیم، خستهگی به در میکنیم و گهگاهی هم میخندیم. راستش هنوز هم به جنسیتم افتخار نمیکنم اما قطعا به این افتخار میکنم که یک وبلاگنویس زنِ ایرانی و حتی بیشتر، یک فعال حقوق زنِ ایرانی نیستم!