ویار تکلم

آخرین مطالب

۱۲ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

دست کرد توی جیب شلوارش و در این حین شروع کرد به ایراد خطبه در اهم‌یت کمک به فقرا که نباید آن ها را فراموش کرد! از اسکناس‌های مچاله‌شده‌ای که بیرون کشید، چندتاش را با نوک انگشتانِ دستِ راست روی کفِ دستِ چپ سوا کرد و بعد آن‌ها را گرفت سمت زنی که با صدای سوزناکی تقاضای کمک برای درمان بیماری‌ش می‌کرد که اگر پول نباشد به زودی می‌میرد. اشتیاق‌ش را که دیدم نکردم که بگویم این زن سه سال است که هر روز همین‌ها را می‌گوید.

  • ویار تکلم

تهمینه حدادی را از مدت‌ها قبل می‌شناسم. حتی قبل‌تر از این که خرمالوی سیاه و آلما توکلِ مستعارش را بشناسم. از ضمیمه‌ی پنج‌شنبه‌های روزنامه‌ی هم‌شهری که نام‌ش دوچرخه بود و نیز از فعالیت‌هایی که برای کودک و نوجوان انجام می‌داد. برای همین هم از او و نوشته‌هاش خاطرات زیادی دارم و به پاس همین خاطرات، برای‌ش احترام ویژه‌ای قائل‌م. حدادی قلم خوبی دارد و البته دغدغه‌هایی خوب‌تر. قلمی به خوبی این که می‌تواند هر مسئله فردی را تا حد یک مطلب خواندنیِ عمومی بالا ببرد (که گاهی همین هم پاشنه آشیل نوشته‌هاش می‌شود که در ادامه اشاره می‌کنم) و نیز به خوبی این که او را یکی از معدود وب‌لاگ‌نویس‌هایی می‌دانم که به جرئت می‌توان به او صفت بلاگ‌ر را نسبت داد. و دغدغه‌هایی از جنسِ جامعه. دغدغه‌هایی از جنس انسان‌یت. دغدغه‌هایی از جنسِ برابری زن و مرد. (البته در تعریف برابری با او زاویه دارم!)  اما با همه این تفاسیر نه او را بَری از اشتباه می‌دانم و نه غیر قابل انتقاد. اتفاقا عقیده دارم او دارای اشکالات عمده‌ای نیز هست که مانع تاثیرگذاری عمیق‌تر نوشته‌هاش می‌شود. برای همین هم مایل‌م این‌جا به چند مورد از اشتباهات و انتقادهایی که به او وارد هست، اشاره کنم.

دسته‌بندی کردن انسان‌ها: البته که لفظِ دسته‌بندی به خودی خود چیز بدی نیست و گاهی همین دسته‌بندی‌ها هم لازم است (مثل دسته‌بندی کودک و نوجوان) اما دسته‌بندی‌های حدادی شبیه به دسته‌بندی‌های برچسبمانند است. مردهای هوس‌باز! زن‌های توسری‌خور! دخترهای ترسو! هیچ زنی نباید برای شوهرش فداکاری کند و حتی در کانال های هم‌سرداری! عضو شود، چون برچسب می‌خورد زنان علیه زنان! هیچ مردی حق ندارد چشم‌هاش را بیش از چند ثانیه روی هیچ جنس مونثی نگه دارد چرا که برچسب می‌خورد هیز! هیچ دو دختری نباید برای رسیدن به پسری با هم دعوا کنند چون برچسب می‌خورند زنان علیه زنان و... درواقع این رفتارها و بسیار دیگری از رفتارهایی که حدادی آن‌ها را زنان علیه زنان و یا هر برچسب دیگری می‌پندارد، رفتارهایی بسیار طبیعی برای اشخاصی به آن سن و سال هستند. یعنی اگر دختری در آن سن باشد و دنبال عشقی نباشد که همه وجودش را نثارش کند باید به سالم بودن‌ش شک کرد! پسری در اوج دوران بلوغ با دیدن دختری بزک کرده اگر احساسی در وجودش به وجود نیاید، قطعا بیمار است و... با این وجود حتی اگر این‌گونه هم نمی‌بود باز هم انسان بسیار پیچیده‌تر از آن است که به صرف یک حرکتِ ظاهری بشود آن را در دسته‌های این چنینی طبقه‌بندی کرد. آن هم بدون توجه به خصوصیات و تفاوت‌های فیزیولوژیکی، اجتماعی و خانواده‌گی...! این ویژه‌گی‌ها و شناخت آن‌ها امروزه آن‌قدر مهم شده که در دنیای طب هم هیچ طبیب و روان‌شناسی بدون دانستن آن‌ها نباید تجویز و راه‌کار دهد. آن وقت حدادی دنبال تجویز یک‌سان برای همه جنس مونث است. حدادی از یک دختر نوجوانی که در مسائل عشقی غوطه ور شده و سرتاپای خون‌ش! را هورمون عشق (اکسی توسین) فراگرفته توقع رفتارهای یک زن جا افتاده و بی‌توجه به جنس ذکور را دارد و از یک زن جا افتاده انتظار رفتارهایی نوجوانانه! در غیر این صورت باید انتظار برچسب خوردن را داشته‌باشند. در دنیای حدادی که برپای برچسب‌زنی‌ست تعجبی ندارد اگر به زودی شاهد این دسته‌بندی هم باشیم: زن‌هایی که بعد از ساعت دوازده شب مسواک می‌زنند یا نظافت را رعایت نمی‌کنند یا زنانی شکم‌و هستند که تا آن ساعت مشغول خوردن بوده‌اند! و من هم، نام این دسته را می‌گذارم زنان علیه نظافت! راستی چندی قبل در دانش‌گاه، جشنی دانش‌جویی برگزار شد که یک بخش از آن بازی‌گری بود. دخترها باید بین چند موقعیتِ پیش‌نهادی یکی را انتخاب و بازی می‌کردند. یکی از چهار موقعیت پیش‌نهادی، موقعیت خواست‌گاری شدن بود. هر پنج شرکت کننده اتفاقا همین موقعیت خواست‌گاری را انتخاب کردند و اتفاقاتر! هم خوب بازی کردند. گویا قبل‌ها این را بسیار با خود تمرین کرده‌بودند و...حدادی چندتا متن زنان علیه زنان می‌تواند از این اتفاق بیرون بیاورد؟!

اشتباهات استراتژی‌ک: حدادی چه بخواهد چه نخواهد سر دم‌دار و ره‌بر خیلِ کثیری از زنان و دختران وب‌لاگ‌نویس است. به عبارتی خیلی‌ها هستند که از او  خط می‌گیرند و حرف او را حجت می‌پندارند و پست‌هاش را بازنشر می‌کنند. این هم به خودی خود مورد بدی نیست چه بسا جای تبریک هم دارد. اما مشکل از جایی شروع می‌شود که حدادی از این ره‌بریت درست استفاده نمی‌کند. ره‌بری‌تی که باید یک گام از هواداران‌ش جلوتر باشد و چیزهایی که آن‌ها در آینه  نمی‌بینند را او در خشت خام ببیند، گاهی از طرفداران‌ش عقب می‌ماند! مثلا گاهی شده به خاطر متنی فاقد اهمیت و پوچ چنان برآشفته می‌شود که پست پشت پست وب‌لاگ‌ش را دو دستی تقدیم آن می‌کند و تنها باعث شهرت صاحب آن متن پوچ می‌شود و لاغیر! اما در مقابل گاهی در مقابل متن‌هایی که نیاز به روشن‌گری و پاسخ دارد، منفعلانه راه بی‌خیالی در پیش می‌گیرد. شتر دیدی ندیدی طور! باید قبول کرد در دنیایی که منطق و استدلال حرف اول را می‌زند و همه ما ادعای فرهنگ داریم و تحصیل‌کرده هستیم پست اینستاگرامی و وب‌لاگی برای دستور آتش! و حمله، دیگر محلی از اعراب ندارد. مه‌گر نه؟

انتقادناپذیری: خودم هم می‌دانم که انتقادناپذیری صفت سنگینی‌ست و شاید به‌تر می‌بود از عنوان کم‌انتقادپذیری! استفاده می‌کردم خاصه برای حدادی که می‌دانم دنیای وبلاگی‌ش با خود واقعی‌ش متفاوت است اما این واقعیت تلخی‌ست که حدادی دنیای مجازی با انتقاد میانه‌ی خوبی ندارد. نظرات وب‌لا‌گ‌ش را می‌بندد و به کسی هم در اینستاگرام‌ش اجازه صحبت راجع به آن را نمی‌دهد. می‌ماند یک ایمیل که آن هم آنقدر مخفی‌ست که بعید است کسی از آن خبر داشته‌باشد. هرچند امیدوارم همه این‌ها به خاطر مشغله‌ی زیاد باشد اما حدادی در همان یک باری هم که اخیرا می‌خواست پاسخ انتقادی را بدهد، من را ناامید کرد. پیدا کردن گاف در سوال که آن هم شاید ناخواسته و به علت تایپ آنی باشد به جای پاسخ دادن به محتوای اصلی سوال که کاملا واضح است، مصداق پیدا کردن سن همان پرتقال فروشی‌ست که حدادی در پاسخ به آن سوال داده بود. در هیچ مکتب مباحثه‌ای! این رسم پاسخ‌دهی منطقی نیست خانم حدادی!

بزرگ‌نمایی و اغراق: در ابتدای متن‌م اشاره کردم که یکی از هنرهای حدادی آراستن وقایع شخصی به کلمات، به صورتی که برای همه خواندنی باشد، است. اما گاهی همین هنر شبیه شمشیر دو لبه‌ای می‌شود که به جان نوشته می‌افتد. مثلا قضیه تاکسی‌سواری بانوان که در آن حتما یک بدمن هم وجود دارد که سعی در مالاندن خود به خانم قهرمان قصه را دارد! من منکر عدم این اتفاق نیستم و همه مردان را هم پاک و منزه از خطا نمی‌دانم اما با خودمان رو راست باشیم. تعدد این اتفاق چه‌قدر است؟ اگر خانم حدادی می‌گوید زیاد من می‌گویم کم! آن قدر کم که در این چند سال که با تاکسی بسیاری از مسیرهای مهم تهران را بارها طی کرده‌ام حتی یک مورد مشکوک هم ندیده‌ام چه برسد به اتفاق! اما من بنا را بر کم می‌گذارم و نه عدم! اگر خانم حدادی فقط دیده‌ها و شنیده‌های خود را بیان می‌کند من دیده‌ها و شنیده‌های خود و دوستان نسبتا زیادم را بیان می‌کنم که از لحاظ آماری هم تکلیف را مشخص می‌کند! از این‌ها گذشته آیا واقعا مردهای ما این قدر گاگول تشریف دارند که لذتی که با پرداخت حداقلی پول می‌توانند کسب کنند را رها کنند و به یک برخورد، آن هم عمدتا روی دیواری به نام شلوار جین! دل‌خوش کنند؟ و آب‌روی خود را پای یک تماس نصفه نیمه بگذارند؟ باز کردن بیش از حدِ پا و خودخواهی برای تصرف جای بیش‌تر را شاید بشود جوری توجیه کرد اما هوس‌رانی در تاکسی را نه! (در این مورد قبل‌ترها به‌طور مفصل نوشته‌بودم که به گویا مذاق دوستان خوش نیامد و زحمت گزارش را کشیدند و با کمک مسئولین فیلتر شدم!)

موارد دیگری هم می‌شد به این متن اضافه کنم. ازجمله این که جایی نقل قولی از ایشان خواندم نقل به مضمون که گفته‌بودند گاهی از تندروی‌ها و بی‌انصافی‌هایی که در متن ها‌م انجام می‌دهم، دل‌گیر می‌شوم که چون آن مصاحبه را نتوانستم پیدا کنم و مستدل‌ش کنم حمل بر اشتباه خود می‌گذارم و از نوشتن این مورد مهم پرهیز میکنم. یا می‌شد به بعضی از متن‌هاش به صورت تکی و خاص انتقادی وارد کرد که ترجیح دادم فقط در این متن به موارد پر تکرار اشاره کنم. با این اوصاف باز هم تکرار می‌کنم که هنوز که هنوز است حدادی را یکی از برترین وب‌لاگ‌نویسان و از نویسنده‌گان مورد علاقه خود می‌دانم. به امید روزی که همه‌ی نویسنده‌گان، اعتقادهاشان را بنویسند نه صرفا خوش‌آمد دیگران را!

  • ویار تکلم