ویار تکلم

آخرین مطالب

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فمینیسم» ثبت شده است

انصافاً بعضی‌ها اساتید خبره‌ای در زمینه "چگونه خودمان را به خریت بزنیم" هستند! یعنی اگر روزی بنا باشد یک همچو رشته‌ای در دانش‌گاه‌ها دایر شود بی برو برگرد این عزیزان شایسته دریافت درجه استاد تمامی و تصاحب کرسی‌های این رشته هستند.

الغرض چند وقت پیش نوشته‌ای خواندم از یکی از همین جماعتِ هوچی‌گرِ دائم دست‌مالی شونده‌ی بلاگستان که گفته بود در واگن عمومی مترو به من تجاوز شده و مالیده شده‌ام و الخ! راست‌ش من هر چقدر فکر کردم و به مغزم فشار آوردم نفهمیدم منظورش از واگن عمومی مترو دقیقا کدام قسمت است؟

خب مترو مثل دیگر وسایل نقلیه عمومی دو بخش دارد. یک بخش زنانه و یک بخش مردانه. واگن‌های ابتدا و انتهای هر قطار مختص خانم‌هاست و واگن‌های میانی برای آقایان. حالا این‌که بعضی خانم‌ها شعورشان قد نمی‌دهد و وارد قسمت آقایان می‌شوند، به این معنا نیست که واگن آقایان عمومی است.

ضمن این‌که اصلاً دلیلی برای ورود خانم‌ها به قسمت آقایان وجود ندارد. معمولاً یا مترو خلوت است که جا برای همه در واگن‌های خودشان پیدا می‌شود و یا شلوغ است که واگن مردانه همیشه چندبرابر شلوغ‌تر از واگن خانم‌هاست. خیلی وقت‌ها واگن آقایان به حد انفجار شلوغ می‌شود ولی با این وجود من ندیده‌ام کسی از آقایان وارد واگن خانم‌ها شود. پس چه دلیلی دارد که یک خانم با کمال بی‌شعوری وارد قسمت مردانه شود و بعدش هم طلب‌کارانه چنین توهمی برای‌ش پیش بیاید که دارند چاله چوله‌های تن او را برانداز می‌کنند. کسی برای‌ش‌ کارت دعوت فرستاده که داخل آقایان شود؟

حالا البته مسئله این نیست که چرا خانم‌ها وارد واگن مردانه می‌شوند. مسئله این است که بعدش متوهمانه پشت سیستم می‌نشینند و شروع به جفتک‌پرانی به این و آن می‌کنند. خب هرکس که ناراحت است و نگران دست‌مالی شدن، سر مبارک را کج کرده و به واگن زنانه برود. کسی جلوی‌ش را گرفته؟ درک این موضوع بدیهی واقعاً این‌قدر برای بعضی خانم‌ها سخت است؟

من فکر نمی‌کنم مسئله این‌قدر سخت و پیچیده باشد. خانمی که این همه مردان را هیزچشم و هیزدست می‌داند و همیشه دستی را در حال مالش خود احساس می‌کند، چه دلیلی دارد که وارد قسمت آقایان شود؟ آن هم در جایی مثل مترو که تمام ملزومات تفکیک جنسیتی وجود دارد و اجرا می‌شود.

شاید هم مسئله چیز دیگر است. بسیاری از این خانم‌ها گدای نگاه و توجه مردان هستند و از زور بی‌محلی در فضای مجازی چنین داستان‌هایی سر هم می‌کنند تا عقده‌های ناشی از دیده نشدن را به این طریق ارضا کنند. این فرض البته خیلی محتمل‌تر است از داستان‌های تخیلی و مضحکی که این جماعت از دست‌مالی شدن تعریف می‌کنند.

  • ویار تکلم

بانوی محترم! اگر شما توی خانه دائم به حقوق‌ت تجاوز می‌شود، اگر مرتب علیه‌ت خشونت صورت می‌گیرد، اگر کسی تو را به عنوان یک دختر به پشم خودش هم حساب نمی‌کند، خواهشا این را به جامعه و فرهنگ ملت تعمیم نده. این مستقیما بر می‌گردد به ضعف فکری و فرهنگی خانواده، والد محترم و والده مکرمه شما! شاید ضعف فرهنگی خانواده شما حاد باشد، ولی اوضاع جامعه به این خرابی نیست. خب ممکن است جهان شما خانواده‌ات باشد، اما مسلما جهان واقعی با چند نفر افراد پیرامون شما خیلی توفیر دارد. پس جای این‌که بنشینی پشت سیستم برای جامعه نسخه بپیچی، فکری به حال خانواده‌ات کن. احتمال این‌که از این راه نتیجه بگیری، قطعا بیشتر است.

  • ویار تکلم

به نظرم برای زنان، هیچ توهین و هیچ زنان علیه زنانی بالاتر از این نیست که سردم‌دارانِ جنبشِ فمینیسم در ایران اشخاصی شبیه به ترانه علی‌دوستی، باران کوثری و مه‌ناز افشار باشند و زنانِ کشور از آن‌ها خط بگیرند.

 من البته اصلا به این‌که تنها مدرکِ تحصیلی به آدم شعور و دانش می‌دهد را قبول ندارم اما به این معتقدم که لازمه‌ی تسلط و اشرافِ کامل بر موضوعی، مطالعه زیاد و بادقت در آن موضوع است که این هم معمولا با تحصیل در آن رشته و یا حداقل کارهای تحقیقی و پژوهشی مرتبط با آن محقق می‌شود. آخر یک دیپلمِ فنی (علی‌دوستی)، یک دانش‌جوی لیسانس (کوثری) و یک فارغ‌التحصیل رشته‌ی تدوین از دانش‌گاهِ غیرِ انتفاعیِ دارقوزآباد سفلی (افشار) چه در چنته دارند که در مورد عالم و آدم نظر بدهند؟ یعنی بزرگ‌تر و متخصص‌تر و داناتر از این‌ها در بینِ زنانِ کشور وجود ندارد که بتوانند به زنانِ کشور خط بدهد؟ البته که هرکس در ابرازِ عقایدِ خود آزاد است اما تا وقتی که در توهمِ من متخصصِ تمامِ مسائلِ جهان و تمام که‌کشان‌ها هستم فرو نرود! و نظریه صادر نکند! بماند آن‌که گاهی در مسائل پیشِ پا افتاده هم اشتباه می‌کنند و سوتی می‌دهند. (مثلا ترانه علی‌دوستی که هنوز تفاوت بین حصر و اقامت اجباری را نمی‌داند اما در مورد آن اظهار نظر می‌کند و یا اخیرا برای حضور کسی در کابینه‌ی دولتِ جدید تقلا می‌کند که نظریه‌ی عقیم‌سازی زنانِ گورخواب را داده‌است!)

البته این مسئله تنها مختص به زنان نیست و در بینِ مردان هم وجود دارد. مثلا حامد به‌داد که بدون داشتن هیچ تخصصی و صرفا با دیپلمِ فنی در مورد پزشکان و متخصصانی که بیش از سی‌سال از عمر خودشان را صرف تحصیل کرده‌اند نظر می‌دهد. با این تفاوت که گفته‌ی به‌داد اساسا زیاد جدی گرفته نمی‌شود و بیش‌تر خوراکِ شوخی‌های مجازی است.

من مخالفِ اعتراضِ زنان و تلاش‌شان برای گرفتنِ حقوق و رسیدن به اهداف قانونی و مشروع خود نبوده و نیستم اما باور دارم که راهِ رسیدن به این اهداف از جاده‌ی سلبریتی‌ها و چشم‌رنگی‌ها نمی‌گذارد. هیچ‌گاه!


  • ویار تکلم

اصولا اهل افتخارکردن به چیزی نیستم. یعنی بیش‌تر دوست دارم به‌م افتخار شود (این که چقدر موفق بودهام نمی‌دانم) تا این که به چیزی افتخار کنم. خاصه افتخار به چیزهایی که خودم در به وجود آمدن آن نقشی نداشته‌ام. پرانتز باز، این افتخار نکردن‌م به دلیل نداشتن‌شان نیست که در دنیایی که عده‌ای حتی مقادیری گوشت! برآمده‌ی جلو و عقب را مایه‌ی افتخار می‌دانند، بدبخت‌ترین آدم‌ها هم لااقل چیزکی برای افتخارکردن دارند، پرانتز بسته. حتی بر خلاف انتظار بسیاری به جنسیت‌م هم افتخار نمی‌کردم. نمی‌کردم. برای گذشته‌ای بود که زیاد در جریان وب‌لاگ و وب‌لاگ‌نویسی و فمینیسم و دنیا علیه زنان نبودم. دروغ چرا؟ الان کَمَ‌کی به جنسیت‌م افتخار می‌کنم. به این که ما مردان مثل بعضی زنان، برای‌مان مهم نیست که جنس مخالف در مورد جنسیت‌مان چه نظری می‌دهند. یعنی نقدهاشان را می‌خوانیم اما هیچ‌وقت نمی‌گوییم زنان حق ندارند از ما حرف بزنند چرا که آن‌ها مرد نیستید! هیچ وقت قصد مظلوم‌نمایی الکی نداریم که عده‌ای بیش‌تر پای بدبختی‌های‌مان اشک بریزند و ما را اسوه‌ی غم و اندوه و بدبختی بدانند. هیچ‌وقت جنسیت‌مان را مصادره نمی‌کنیم که هیچ‌کس حق ندارد از ما حرف بزند الا خودمان و شمای جنس مخالف حق اظهار نظر در مورد ما را ندارید چرا که مرد نیستید. چرا که مثلا نمی‌توانید درک کنید، ضربه‌ای که به یک وجب زیر ناف ما می‌خورد چه درد و رنج و مشقتی! را به هم‌راه دارد. چرا که نمی‌دانید نصف شب بیدارشدن و احتیاج به حمام و غلت زدن توی رخت‌خواب برای خشک‌شدن یعنی چه و هزار دلیل مسخره‌ی دیگر! مطلبی در نقدمان و حتی در ردمان نوشته می‌شود آن را به تمام مردان دنیا تعمیم نمی‌دهیم و درصدد انتقام‌جویی بر نمی‌آییم. این که اگر جنس مخالفی برای چند ثانیه ما را نگاه کند، توهم قصدِ بد داشتن‌ش را نداریم. این که هم جنس و رفیق‌مان اگر روزی در حق‌مان بدی کرد و مثلا به خاطر دختری، کارش را به پای دیگر هم‌جنسان‌مان نمی‌گذاریم و تیتر نمی‌زنیم مردان علیه مردان و...نه تنها این‌ها که حتی زیاد در بند گزارش لحظه به لحظه از زندگی خصوصی خود و نحوه به آغوش کشید شدن‌مان توسط عشق خود و توصیفِ صدای فنر تخت‌خواب نیستیم. برای ما نوشتنِ فراجنسی و انسانی مهم‌تر است. نوشته‌ای با چشمانِ باز و ناظر بر آن‌چه که در دنیا و کشور و اطراف‌مان می‌گذرد.  پرانتز باز، ما یعنی وب‌لاگ‌نویس‌های خوب و نه خودم که هیچ‌گاه خودم را در دسته‌ی خوب‌ها قرار نمی‌دهم، پرانتز بسته.

وب‌لاگ‌های زیادی را خوانده‌ام که نویسنده‌شان را جماعت نسوان تشکیل داده. با تمام احترامی که برای هرکدام از این نویسنده‌ها قائل‌م چرا به جز تک و توکی که آن هم فرض بر وجود و ندیدن‌ش می‌گذارم، هیچ وب‌لاگ‌نویس تاپِ زنی وجود ندارد؟  تاپ یعنی در حدِ آهستانِ امید حسینی، در حدِ سردبیر: خودمِ حسین درخشان، در حدِ تورجانِ علی‌اصغر فتحی و حتی نه در حد این‌ها که چند پله پایین‌تر و در حدِ کسانی که دیدی فراتر از جنسیت‌شان دارند و مثل اکثر وب‌لاگ‌نویس‌های زنی که دم به دقیقه در مورد اپیلاسیونِ جدیدی که تازه انجام داده‌اند و مزایا و معایب آن، رنگ کردن موی سر خود و پسندیده‌شدن توسط دوست‌پسر خود، نوشتن در مورد عادت ماهیانه و گذاشتنِ عکس نیمچانه! از خود و هم‌سرشان؟!، نوشتن از این که چرا به موهای آن زیر می‌گویند موهای شرم‌گاه! (به جانِ خودم، اصلا کور شوم اگر دروغ بگویم!)...نمی‌نویسند.  خب البته وب‌لاگ‌نویس‌های زن هم برای این نوشتن‌های جنسی و گوشتی و چاله‌چوله‌ای! دلایل خاص خودشان را دارند که بیش‌تر حول این دو دلیل می‌چرخد: جامعه‌ی مردسالاری که آن‌ها را از ابتدایی‌ترین حق خود منع کرده و آن‌ها فقط و فقط مجبورند و حتی رسالت دارند تا رفع کل ظلم‌ها در جهان فقط از خودشان بنویسند و دلیل دوم این که وب‌لاگ یک محیط شخصی است که هرکسی حق دارد آن چه را دوست دارد، بنویسد. من استدلال اول را شبیه پزشکی می‌دانم که درمان سرماخوردگی ساده را به درمانِ سرطان متاستاز داده ارجح می‌داند. پرداختن به کم اهمیت و عدم توجه به با اهمیت. به نظر آن‌ها بیداری و هوش‌یاری دیگر زنان در رهایی آن‌ها از ظلم موثرتر است یا نوشتن در مورد روز ملی چاکِ سینه؟ به نظر آن‌ها آگاهی بخشیدن و دادن راهِ حل برای حل این مشکلات موثرتر است یا نوشتن از نوار به‌داشتی؟! بیان مشکلات و مسائل فراشخصی مهم‌تر است یا تخیل و توهم و افسانه‌سرایی؟ و استدلال دوم را هم قبول دارم. که هرکسی هرچه را خوش است، بنویسد. مثلا اگر فقط و فقط خواستار آغوش هستند از آن بنویسند. اگر فقط و فقط دوست‌دار سکس با کاندوم هستند، از آن بنویسند. اگر فقط و فقط برای داشتن شوهر ذوق می‌کنند و دوست دارند مسائل تخت‌خوابی‌شان را فریاد بزنند از آن بنویسند. حرفی نیست اما وقتی خود این نویسنده‌ها هم مایل به نشان‌دادن تصویر جنسی از خود هستند، انتظارِ عدم نگاه جنسی به آن‌ها خارج از عقل و وجدان است. چرا که  مس را طلا دیدن اگر از سر سفاهت و دیوانه‌گی نباشد قطعا از سر کوری است. پرانتز باز، من به هیچ وجه با نوشتن از عشق- خاصه اگر عشق پاکی باشد- و مسائل جنسی هیچ مشکلی ندارم و حتی موافق آن هم در مواقع آگاهی بخشی هستم. حتی با عاشقانه نوشتن‌های داستان‌گون هم مشکلی ندارم. کما این که خودم هم گاهی می‌نویسم اما اکثرِ نزدیک به همه‌ی وب‌لاگ‌های زن‌نویس! را این نوع وب‌لاگ‌ها تشکیل می‌دهند و چیزی که دیده نمی‌شود نوشته‌های دغدغه‌مند هستند. ولو در حد داشتن سکس محافظت نشده و یا شده!، پرانتز بسته.

 البته واقعیت‌ش این است که باز هم زنان وب‌لاگ‌نویس می‌توانند همین رویه را ادامه دهند و فقط از صحنه‌های حمام و دست‌شویی و تخت‌خواب‌شان بنویسند. چون نه با نوشتن‌شان چیزی به دنیا اضافه می‌شود و نه با ننوشتن‌شان چیزی از آن کم. بگذارید آن‌ها هنوز سرگرم داستان‌سرایی! باشند و سرشان را زیر برف کنند. ما هم داستان‌هاشان را می‌خوانیم، خسته‌گی به در می‌کنیم و گه‌گاهی هم می‌خندیم. راست‌ش هنوز هم به جنسیت‌م افتخار نمی‌کنم اما قطعا به این افتخار می‌کنم که یک وب‌لاگ‌نویس زنِ ایرانی و حتی بیش‌تر، یک فعال حقوق زنِ ایرانی نیستم!

  • ویار تکلم

یک مسئله‌ای که این روزها مطرح است ادعای دخترانی است که مدعی دست‌مالی شدن در اماکن شلوغ و وسایل نقلیه عمومی هستند. بیش‌تر این دختران سنی در بازه 18 تا 25 سال دارند و غالبا بسیار شاکی از شرایط موجود هستند و هر نگاهی را هرزه می‌پندارند و همیشه دستی را در حال مالیدن پایین تنه خود حس می‌کنند! البت هرکس که حنجره و تار صوتی داشته باشد می‌تواند هر حرفی افاضه نماید و هر ادعایی بکند. منتها تا زمانی که این ادعاها به دلایلی متقن مزین نشده‌باشد بادی بیش نیستند. مضافا باید توجه داشت که قاطبه‌ی این افراد مدعی را جماعت فمینیستی تشکیل می‌دهند که به تجربه نشان داده‌اند به صنعت اغراق علاقه بسیار دارند و ید طولایی در استفاده از آن دارند. لذا اگر منطق این ادعا همان منطقی باشد که هر نگاه جنس مخالف را به مثابه یک تجاوز تلقی می‌کند پر واضح است که در این ادعا هم تا چه میزان از صنعت اغراق استفاده شده است! اکنون مسئله  بررسی صحت این ادعا و منطقی است که پشت آن خوابیده است! در وهله اول باید توجه نمود که مقررات شبکه حمل و نقل عمومی درهای ورودی و محل های استقرار جداگانه برای بانوان و آقایان در نظر گرفته و مشاهدات شخصی راقم این سطور نیز چیزی جز این را نشان نمی‌دهد و این یعنی در این قبیل اماکن تماس به حداقل مقدار می‌رسد. وانگهی اگر تخطی از این قانون توسط مردی صورت گیرد حق اعتراض برای بانوان کاملا محفوظ است و بدیهی است که عدم اعتراض ایشان به حضور یک مرد در قسمت بانوان چه معنایی می تواند داشته‌باشد! علی ای حال گیریم که مردی بتواند وارد قسمت بانوان شود و باز گیریم که با اعتراض بانوان روبرو نشود و بازتر! گیریم  که بتواند تن زنی را تعمدا لمس کند در این صورت با دو حالت روبرو می‌شویم اعم ازاین‌که هر دو راضی باشند و یا این‌که مرد راضی باشد و زن ناراضی! که در حالت اول هر دو راضی اند و دیگر راضی‌اند و کاری‌ش نمی شود کرد! فقط باید از بانوی محترمه تقاضای عاجزانه کرد که به محض خروج از وضعیت همه چیز را فراموش نکند و داد سخن سر ندهد که وای بر حقوق زنان و الخ...در حالت دوم هم خانم ناراضی است و مرد به حریم او تعدی کرده که راقم این سطور ابدا در پی نفی آن نیست و آن را به شدت محکوم می‌کند وانگهی باید دید که این اتفاق شوم آن‌قدر که توسط عده‌ای بولد می‌شود از تکرر برخوردار است؟ آیا آن طور که عده ای می‌گویند این اتفاق در جامعه جاری وساری است و همه مردان ایرانی هیز دست‌اند و چشم‌شان علی الدوام به باسن و سینه و آستین بانوان است؟ آیا تمام بانوان ایرانی عفیف و پاک‌دامن و بیزار از دیده شدن‌اند و تمام مردان ایرانی مخازنی پر از اسپرم‌اند که حیات و ممات‌شان جز برای ارضای شهوت نیست؟ آیا واقعا این گونه است؟ خوش‌بختانه مدت‌هاست که نگاه صفر و یکی به این قبیل مسائل منسوخ گردیده و هیچ خرد سلیم و هیچ وجدان بیداری این حد از یک‌جانبه‌نگری را نمی‌پذیرد! تنها مروج و دمنده این نوع دیدگاه فمینیست‌های دو آتشه‌ای هستند که خودشان توهم دیده‌شدن می‌زنند و خودشان توهم مالیده شدن می‌زنند و خودشان فکت صادر می‌کنند و خودشان حکم به تنزیه جنس مطبوع و تقبیح آن جنس دیگر می‌دهند! اصلا آیا تا کنون کسی از ایشان پرسیده‌است که دقیقا از کدام مجرا متوجه نگاه هیز مردان به خود شدید؟ جز از مجرای چشم؟ جز از طریق دیدن؟ آیا جز با نگاه می توان نگاه دیگران را فهمید؟؟  آیا این افراد می‌پذیرند که آن‌ها هم بی‌میل به دیدن جنس مخالف نیستند؟ یا این‌که مدعی وجود چشم‌هایی در عقب و طرفین سر خود می‌شوند  که آن‌ها را از نگاه هیز مردان با خبر می‌کند؟ یا شاید به ماورائ الطبیعه و اشعه نگاه مردان متوسل می‌شوند؟! به هر تقدیر این افراد یا باید بپذیرند که آن ها هم کم میل به دیدن جنس مخالف ندارند! و یا این‌که بپذیرند که در بسیاری مواقع فقط توهم می‌زنند که دارند دیده می‌شوند و در واقع هیچ خبری از نگاه‌های هیز و آتشین مردان نیست! در هر حال اگر کسی خود را بسیار زیبا و جذاب می‌پندارد و گمان می‌برد که عالم و آدم در پی دیدن برجستگی‌ها و فرورفتگی‌های بدن اوهستند یا اقل کم دوست دارد که آنقدر جذاب باشد که همه چشم‌شان پی چاله‌چوله‌های تن او باشد می‌تواند با این تصورات خوش باشد ولی‌کن ای کاش می‌شد واقعیت را با توهم و تصور تغییر داد! ضمنا آن‌چه رفت ابدا نافی این موضوع نیست که در پاری از موارد ازدحام جمعیت باعث اختلاط دو جنس می‌شود و حقیقتا تعمدی در کار نیست! وجدان حق‌گرای یک بانو می‌تواند درک کند که این حالت برای یک مرد هم عذاب‌آور است! البت که گفته‌شد وجدان حق‌گرا و نه وجدان فمینیسم‌گرا که هیچ‌کس در برابر توهمات عده‌ای خودشیفته و خودجذاب‌بین ابدا پاسخ‌گو نیست!

  • ویار تکلم

من زیاد وب‌لاگ میخوانم. مدتهاست که زیاد میخوانم. حتی این روزها هم که مشغله  و هجوم شبکه‌های مجازی و افول وب‌لاگ و وب‌لاگ‌نویسی باعث شده که کم‌تر فرصت و حوصلهی وبلاگ‌گردی داشته باشم، باز هم این خواندن‌م در رِنج زیاد قرار می‌گیرد. هرچند خُب بسیاری از خوب‌نویس‌ها عطای وب‌لاگ‌نویسی را به لقای‌ش بخشیده‌اند و انتخاب هم کم شده‌است اما کماکان هستند کسانی که با نگاه و قلم‌شان حس مکیفی را عایدم میکنند و عیش‌م را کوک می‌کنند و لب‌خندی میهمان لب‌م می‌کنند (که اگر فرصتی دست بدهد آن‌ها را معرفی خواهمکرد که این حس خوب ناشی از قلم‌شان را با شما شریک کرده‌باشم) اما این کیف‌ها هیچ هستند در برابر وقتی که با وبلاگ یک عدد فمنیست یا کسی که ادای فمنیستها (یقیناً خیلی‌ها معنای واقعی‌اش را نمی‌دانند) را در می‌آورد آشنا می‌شوم! اصلاً به شما هم پیش‌نهاد می‌کنم برای تنظیم خنده‌ی بدن‌تان! سری به این وب‌لاگ‌ها بزنید تا دیگر مشکلی بابت کم‌بود سوژه برای خندیدن نداشته‌باشید. من که هربار که مطالبی از این دست را می‌خوانم اگر کامنت‌دانی مطلب باز باشد خصوصی برای‌شان تایپ می‌کنم مرسی که هستید و می‌فرستم! یعنی تناقض و طنز است که از سرو روی‌شان می‌بارد. آن‌قدرها که الآن هول شده‌ام و نمی‌دانم از کجا شروع کنم! مثلاً یک اصطلاحی هست که باب است بین این جماعت که امروز به من فلان بار تجاوز شد! فلان نفر به من نگاه بدی داشته‌اند و این می‌شود تجاوز! دخول! البته از نوع روحی‌ش! و بعد از این نتیجه می‌گیرند که مردمان ما چشم ناپاک هستند و هیز و جامعه با شتاب صعودی رو به انحراف و اضمحلال است و باید از دیار فرنگ یاد گرفت که هیچ نگاه بدی به خانم‌ها ندارند. اصلاً هم فکر نمی‌کنند و یا شاید هم نمی‌خواهند فکر کنند که اولاً این که آدم هر جور سرخ‌آب سفیدآب بزند و توقع داشته باشد نگاه‌ها سمت‌ش جذب نشود اساسا برای انسانی که به دنبال زیبایی‌هاست امری نشد! چه این‌جا و چه هرجای دیگری. شبیه این است که ماشین آخرین مدل‌ت را وسط خیابان قفل نکرده، رها کنی و انتظار داشته‌باشی که اتفاقی نیفتند و سرو کله‌ی دزدی پیدا نشود. چنین چیزی دراتوپیا هم به سختی قابل تحقق است چه برسد به وضع موجود. ثانیاً هر وقت این فمنیست‌های وطنی همانند فرنگی‌ها در پاسخ به این که چه اندام سکسی و چه باسن خوش‌فرمی دارید کولی‌بازی در نیاوردند پاسخ‌شان مرسی و لطف دارید بود قول می‌دهم مردان هم آن ها را در کاباره‌ها دید بزنند. اصلا هم بحث حجاب نیست. این بدیهی است  که کسی اگر چیز با ارزشی دارید باید از آن محافظت کند. این را هر عقل سلیمی هم قبول دارد. حتی پیام‌بر خدا هم می‌گوید خودت مواظب خودت باش؛ اجتنبوا عن مواضع التهم! یا مثلاً هر دقیقه ناله و فغان‌شان از این بلند می‌شود که ما آزادی بیان نداریم و حق حرف‌زدن نداریم و سرکوب شده‌ایم و فلان و بهمان. آن وقت خودشان در مقیاس بسیار کوچک‌تر وب‌لاگ، یک هیتلر مجازی شده‌اند و سخت‌ترین قوانین را علیه آزادی بیان اعمال می‌کنند. از بستن نظرات گرفته تا بلاک‌کردن در اینستاگرام و حتی این که یک ایمیل هم از خودشان نگذاشته‌اند که احیاناً صدای مخالفان‌شان را بشنوند. حتی اگر این مخالفت در حد یک غلط املایی باشد. مثلا چندی قبل بابت غلط‌های املایی فراوان در یکی از همین وب‌لاگ‌ها که اتفاقاً ادعای بسیاری هم در عالم ادبیات و نوشتن دارد، تذکراتی دادم. اول‌ش که متوسل شد به فرهنگ لغتی خیالی که این املاها از نظر این فرهنگ لغت درست است. اما وقتی گَندش درآمد که متوجه این خالی‌بندی‌ش شده‌ام، دیگر هیچ‌گاه کامنت‌های‌م را تایید نکرد. تو گویی هیچ کس آزاد نیست جز خودشان!

بحث در مورد این قبیل وب‌لاگ‌ها و وب‌لاگ‌نویس‌ها و مطالب‌شان بسیار است که بیان‌ش خارج از حوصله‌ی من و خواننده است. به علاوه خودم هم زیاد مایل به شپش‌گیری نوشته‌های دیگران نیستم وگرنه حتم دارم تا مدت‌ها هیچ مشکلی بابت نوشتن ندارم و مطالب وب‌لاگ تا مدت‌ها تامین می‌شود. شما را نمی‌دانم من که از بسیاری از همین مطالب تصویر برداشته‌ام که اگر خدایی ناکرده وب‌لاگ‌شان با مشکلی مواجه شد من آن ها را داشته‌باشم و هراز چندگاهی با نگاهی به آن‌ها همه‌ی غم و غصه‌های‌م را فراموش کنم.

*بازتاب همین مطلب در سایت جیم

  • ویار تکلم