ویار تکلم

آخرین مطالب

حاجی

چهارشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۵۱ ب.ظ

حاجی بخشنده بود؛ همان اول خودش را جمع‌وجور کرد که جا برای من پشت تاکسی باز شود. حاجی خوش‌مشرب بود؛ زود گرم صحبت شد و سفره‌ی دل‌ش را برای‌م پهن کرد تا مسافت کوتاه‌تر شود. حاجی شجاع بود؛ کلی خاطره و رشادت از عملیات‌های خیبر و رمضان و قدس و کربلا گفت. حاجی شوخ‌طبع بود؛ گفت: «سختی ماه رمضون، یک هفته‌ی اول از نظر جسمی‌ه، یک هفته‌ی آخر از نظر روحی‌ه. اون وسطاش‌م، هم از نظر روحی‌ه و هم از نظر جسمی!» گفت: « لذت تو اسلام دو دسته‌ست: یا حرام‌ه یا برای بدن ضرر داره!». حاجی دریادل بود؛ قسم خورد اگر جنگ بشود، خودش اول نفری باشد که تفنگ...حاجی درد داشت، حاجی زخم داشت. حاجی بغض داشت، حاجی اشک داشت...حاجی حسرت داشت؛ گفت: «ای‌کاش می‌تونستم قبل از فوتِ حاج خانُم، یک‌بار هم که شده دست‌هاش رو بگیرم». حاجی دوتا دست‌هاش، کف نداشت...

  • ویار تکلم

جانبازی

جنگ تحمیلی

نظرات (۲)

:((((
  • فرید صیدانلو
  • مثل همون پدری که ترجیح میداد با پسرش گل یا پوچ بازی کنه!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">