ویار تکلم

آخرین مطالب

درباره رضا

جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۴۲ ب.ظ

اگر از من بخواهند یک لیست مثلا ده نفره از به‌ترین نویسنده‌ها را به انتخاب خودم سیاهه کنم، اسم‌های زیادی را مدنظر دارم. به گمان‌م بارها بنویسم، خط بزنم و اسامی را جابه جا کنم. حتی فکر کنم خروجی نهایی هم به طور صد در صد مطابق میل‌م نباشد. اما اگر از من بخواهند دوست داشتنی‌ترین نویسنده‌ها را سوا کنم بدون هیچ تردیدی نام رضا امیرخانی را در صدر آن با خودکار و خط خوش می‌نویسم!

رضا امیرخانی برای من فراتر از یک نام نویسنده است. چیزی شبیه به یک دوست. شبیه دوستی که در اولین برخودش با تو چنان صمیمی و راحت برخورد می‌کند که تو مجبوری وسط کار شماره تلفن‌ش را ازش بپرسی و حتی با اسم کوچک هم ذخیره‌اش کنی! در حالی که اصلا هم خبر نداری یکی از بزرگ‌ترین نویسنده های کشور است. همین قدر صاف و ساده و صمیمی و البته خودمانی. به یاد بیاورید حضورش در خندوانه را. رو به روی کمدینی استخوان خرد کرده. می‌توانست مثل خیلی از هم صنفان‌ش شق و رق به‌ایستد و کلمات قلنبه سلنبه تحویل دهد که بله من خیلی بلدم! اما در عمل چه کرد؟ پا به پای جوان شوخی کرد. خندید و خنداند و حتی آموزش داد. (صحنه ای که قرار بود با هم‎سرش صحبت کند و چه زیبا فهماند زنده‌گی زناشویی مختصِ چارچوب خانه است و نباید همه جا آن را جار زد!). امیرخانی همه این ها هست و مذهبی هم هست! در دوره‌ای که همه از یک فرد مذهبی فقط حلقی حرف زدن و امر و نهی‌های‌ش را می‌شناسند، بودن شخصی با مشخصات و مختصات امیرخانی در جبهه مذهبی که هم می‌خندد، هم شوخی می‌کند، هم تفریح می‌کند، هم سفر می‌رود هم پرواز می‌کند! و هم های زیادی که دارد، غنیمتی ست که باید بیش‌تر قدرش را دانست. (بماند آن که خیلی‌ها حتی به خودی‌ها هم رحم نمی‌کنند و او را می‌زنند! شبیه استدلال مضحک چرا امیرخانی در جنگ شرکت نکرد؟)  با این وجود حتی اگر چند خط بالا را هم نادیده بگیریم، باز هم نمی‌توان امیرخانی را نادیده گرفت! نه خودش را و نه آثارش را! نه خودی که در نوزده ساله‌گی، سنی که خیلی هایمان در آن دنبال دل دادن و قلوه گرفتن های الکی هستیم، ارمیایی را می‌نویسد که هنوز هم خواندنی است و تعابیری دارد که برای سنی به اندازه او شگفت‌انگیز است. (به یاد بیاورید تعبیر خودکشی ماهی از بی‌آبی و برداشت‌ش از اتمام جنگ). نه خودی که در تاپ تن های دانشجوهای کشور نامبروان بود! نه خودی که اهل اختراع بود! نه خودی که در محضر علمای به نام درس پس داده بود و...و نه آثاری مثل منِ اوی‌ش را که خیلی هایمان عاشق شدن را مدیون‌ش هستیم. چه عاشق شخص‌شدن و چه عاشق کتاب‌خوانی! و هنوز که هنوز است بخواهیم برای عشق‌مان کتاب هدیه ببریم اولین اسمی که به ذهن‌مان میرسد، همین منِ او ست! نه آثاری مثل جان‌ستان کابل‌ستان را که دید ما را نسبت به افغان‌ستانی که فکر می‌کردیم همه اش جنگ و خونریزی و کشت و کشتار است تغییر داد و...با این حال باز هم اگر همه‌ی خط‌های بالا را نادیده بگیریم باز هم امیرخانی برای من دوست داشتنی است. به خاطر رواج جدانویسی و علتی که پشت آن است. و باز هم اگر همین خط آخر را هم نادیده بگیریم باز هم امیرخانی برای من دوست داشتنی است. چرا که او رضا امیرخانی است!

*بازتاب همین مطلب در هفته‌نامه‌ی هم‌شهری جوان

*بازتاب همین مطلب در سایت جیم

نظرات (۴۳)

  • آقای فِلینت
  • واسه خودش واژگان خاصی داره!
    :)
    همین فکر کنم تمیزش داده.
    چه زیبا این نویسنده محبوب رو معرفی کردید...
    آفرین...:)
    اوهوم...خیلی خیلی دوست داشتنی بود...البته منکه فقط تو همون خندوانه دیدمش...:)
    گوگولیه...آدم دلش میخواد لپش و بکنه؛)
    منِ او خیلی خوب بود خیلی؛)
  • فاطمه غلامی
  • و الحق که او رضا امیرخانی است
    خدا حفظش کند
    نخوندم کتاب های ایشون رو.
  • رها مشق سکوت
  • با اینکه خیلی اسمشون رو شنیدم اما تا حالا ازشون کتاب نخوندم
    اونقدر قشنگ معرفی کردین که از صفحه اسکرین شات گرفتم که یادم باشه ازش کتاب بخونم و اون کتابهایی که معرفی کردین رو اول بخونم!!!
    اولین کتابی که ازشون خوندم "من او "بود و بعد از اون مشتاق شدم سایر کتاباشونم بخونم ...واقعا فوق العاده و هیجان انگیزه اثارشون...
    من او و قیدار و جانستان کابلستان رو خیلی دوست دارم
  • کمی خلوت گزیده!
  • من فقط ارمیا خوندم ازش، تازه ارمیایی که شنیدم خودش خیلی قبولش نداره!
    عالی...
    دو بار خوندمش و هر دوبار باهاش زندگی کردم...
    عالی... عالی...

    هنوز توفیق باقی کتاب هاش رو نداشتم...

    خدا خیرش بده...
    قیدار...
  • می نویسم از خودم
  • فکر کردم کتاب جدید نوشتن می‌خواید معرفی کنید، خوشحال شدم!
    کتابهاشون فوق العاده ان
    نشت نشا هم عالیه
    با این پست شما به شدت موافقم
  • هانیه شالباف
  • من تقریبا بیشتر کتاب‌هاشون روخوندم ... آخرین هم داستان سیستان بود...
    انقدر پستِ شما کامل وجامع بود که صحبتی باقی‌ نمی‌مونه! :)
    حق مطلب رو ادا کردین...
    واقعا جزو نویسنده‌های کم‌یاب هستن!
    یعنی الان شماره شو دارید؟! 
    وای خدای من 
    الگوی من توی نوشتن امیرخانیِ 
    از منِ او بگیر تا قیدار و بیوتن و ارمیا و ... هزار بار خوندم و هر بار برام پر از جذابیت بوده 
    شخصیتش فوق العاده است ، به همین خاطر قلمش هم فوق العاده شده 
    به نظر منم بهترین نویسنده ی ایران ایشونه 
    پس گفتید شماره شو دارید 😍😍😍


    *خیلی خوب نوشتید این پست رو
    ما همیشه عشق رو با رمان های خارجی مثل غرور و تعصب و جین ایر و غیره شناخته بودیم اما منِ او واقعا کتابی بود که در قالب فرهنگ و سنت و حال و هوای ایران عشق رو نوشته بود و فوق العاده بود...
    خدا نگهدارشون باشه.
    خوشبحالشون چقد خوب ازشون تمجید وتقدیر کردین:)
  • یک دختر شیعه
  • من شاید از کل کتاباشون یک یا دوتاشو نخوندم انقدررر که دوست دارم کتاباشو.
    کتاب های انیرخانی معرکست...معرکهه.
    یعنی کتابای امیر خانی رو محاله ی بار بخونم
    منِ او 
    ارمیا
    داستان سیستان
     هر سه عالی بودن. 
    خصوصا منِ او با اون شخصیت پردازی های کم نظیرش.


  • بانو ف تک نقطه
  • منم واقعا نوع نوشتارشو دوس دارم :)

    راست بگم من اصلا ایشون رو نمی شناختم ولی با این تعریف هایی که کردید  احتمالا باید برم من او رو بخونم.تو نظرات خیلی ازش تعریف شده.
    تشکر از معرفی خوبتون
    یاعلی
    اون رمزی حرف زدن با همسرش توی خندوانه بییی نظیر بود...
    منم طرفدارشم خیلی.
  • مردی بنام شقایق ...
  • سلام

    در وصفش همین بس
    که میشه با کتاباش زندگی کرد

    +
    ینی من زندگی کردم...
  • گمـــــــشده :)
  • منم کتاباشو خوندم. البته هنوز میلم نکشیده جانستان و کابلستان رو بخونم.
    از نوشته هاش خوشم میاد. بعضیاش خیلی دل نشین نیستن ولی همه شون یه چیزی دارن که به دل می شینن
    :)
    من همچنان در انتظار وقتی برا خوندن "من او" هستم
    و قیدار عالی بود!حتی فراتر از عالی!
    دقیقا.....
  • وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
  • من با قیدارش شروع کردم 
    بعد بیوتن بعد ارمیا 
    بعد من او 
    قبل تر هاش هم نشت نشا را خوانده بودیم اما نمیدانستیم ایشون اوشونن تا ب قیدار و ما بعدش رسیدیم 

    :)

    رمان من او از آقای امیرخوانیو خوندم ..
     سبک خوبی داره و خوب مینویسه ...
    چ خوب ، که خوبم رفتار میکنه :)
    بنده هم اگه بخوام فقط یک نویسنده معرفی کنم، او کسی نیست جز "رضا امیرخانی"؛ و اگه فقط یک کتاب: "قیدار"... 
    اما برای کسانی که بخوان رضا امیرخانی و قلمش رو بشناسند، پیشنهاد میکنم اول "ارمیا" رو بخونند، بعد "بیوتن" که یه جورایی ادامه "ارمیا"ست؛  بعد که زیبایی کلام ایشون رو شناختند، "من او" رو بخونند تا بتونن به "عشق" از زاویه دیگه ای نگاه کنن؛ و بعد تر... 
    برن سراغ "قیدار"...  که بی نظیره و میشه ازش نکته ها آموخت و تامل ها کرد و ذخیره ش کرد برای روزهای بی نامی...؛ به این ترتیب، بلوغ قلم این بزرگ نویسنده رو میشه درک کرد و از ته دل دوستش داشت. 
    البته در این بین، از داستان های کوتاه "ناصر ارمنی" هم نباید غافل شد؛ و این ها، فقط داستان و رمان ها بودند؛  "جانستان کابلستان"و "نشت نشا" و "نفحات نفت" ش بماند...؛ 

    ممنون برای این پست. 
    خیلی قشنگ معرفی و توصیفشون کردین :)‌
    من نمیشناختمشون و واسه خودم تاسف خوردم .
    حتما یه کتاب ازشون باید بخونم
    ممنون
    خیلی این پستو دوست دارم...چون امیرخانی رو دوست دارم...منِ او رو...
    عالیه عالی...خندوانه رو دیدم...صمیمیتش رو...اون قسمت حرفِ به همسرش... چنین شخصیت هایی کاش زیاد بشن...


    آخ آخ...
    دوم دبیرستان بودم، ارمیا رو خوندم... شیفته ش شدم...
    رفتم کتابخونه مدرسه رو گشتم، من او رو داشت... خوندم و رسمن گیر افتادم...
    یادمه همه انقلابو زیر و رو کردم که بخرمش. نبود. زنگ زدم حتی انتشاراتش و پیگیر شدم... تا بلخره چاپ دومش در اومد و من وقتی گرفتمش ذوق زده بودم...
    الان که کامنتا رو داشتم میخوندم، سعی کردم به یاد بیارم چه کتابای دیگه ای داره...
    "از، به" رو هم دوست داشتم. ناصر ارمنی... 
    سفرنامه ی سیستان رو زمین نذاشتم.
    و کتابهای غیر داستانی ای مثل نفحات نفت.
    سر لوحه ها. نشت نشا...
    برای بیوتن، از در نمایشگاه کتاب وارد شدم، بدو بدو رفتم اول از همه این کتابو خریدم، بعد تازه دلم آروم گرفت و رفتم سراغ چیزای دیگه!... یادمه فروشنده ی اون غرفه گفت، از صبح ملت دیوانه کردن ما رو برای این کتاب!
    ...
    :))) پونزده سال گذشته ی زندگیم، حول موضوع نوشته های امیرخانی، الان نصف شبی یه دور مرور شد!...
  • و ما ادریک ما مریم؟
  • من تازه اولین کتاب از ایشون رو تموم کردم و واقعا دوست داشتم داستان رو.

    منظور از جدا نویسی چیه؟
    پاسخ:
    یعنی جدا نوشتن پیش‎وند و پس‎وند و ریشه‎ها. مثلا نوشتن لب‎خند به جای لبخند!
    یعنی اگه امیرخانی ادعای پیغمبری می کرد شخصا اولینی نفری بودم بهش ایمان می آوردم :دی 

    این چند پست هم سیاهه های من در مورد استاده :
    http://ermiha.blog.ir/tag/%D8%B1%D8%B6%D8%A7%20%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C
    چرا اینقدر شما ف ی ل ت ر میشید؟ اگه لازمه یه حرکتی کودتایی چیزی بیایم؟:)

    این متن هم بیگ لایک:)) رضا امیرخانی یکی از نویسنده های فارسی مورد علاقه من‌. امیدوارم مشغول نوشتن کتاب جدید باشه و هرجا هست سلامت باشه. کاش اینستا داشت ازش خبردار میشدیم:(
    موافقم

    خدا حفظش کنه

    منم خیلی دوسش دارم

    ارمیا رو تو 19 سالگی نوشته!!!!!!!!!!!!!!!!!!! خیلی تعجب کردم.
    عاشـــــــــــــق این کتابم.بهترین کتابی که خوندم.
  • محمد آذرکار
  • نوشتتون قبول دارم ، نیاز جامعه به همچین آدمای مذهبی خیلی زیاده!
    رمان زیاد خوندم
    تنها رمانی که از وقت گذاشتن واسش حس بدی نکردم (به خاطر اتلاف وقت) رمان ها و کتاب هایی بود که امیر خانی نوشته همیشه شخصیت هاش چیز هایی داره واسه آدم که میتونه ازش الگو گرفت کتاب نفحات نفت و ... که جای خود
    البته زویا پیرزاد هم در صد رتبه پایین تر ازون خوبه
    تورج زاهدی نیز (خانه ی پریان)
    همه جملاتت درمورد ایشان درست بود
    واقعا آدم خاصی ست
  • خانوم مهندس
  • کتاب من او را خونده بودم ولی نمیدونستم نویسندش اینقد شخصیت جالب داره :)
    اولین کتابی که از ایشون بعد تعریفاتی ک شنیدم خوندم من او بود...
    ولی اصلا خوشم نیومد :/ دوست دارم از کسایی ک خوششون اومده بپرسم دلیل شون چی بوده؟شاید من بد خوندم‌ یا سرسری از جملاتش رد شدم یا...
    اما داستان سیستان شون عالی بود.سبک نگارششون رو خیلی خاصه...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">