رفته بودم به استقبالش، ترمینال. گفتم: هوس پیادهروی کردهام. موافقی؟ دستهاش را لایکطور بالا آورد که یعنی موافقم. ده دقیقهی اول را میخندیدیم و راه میرفتیم. ده دقیقهی بعد را حرف میزدیم و راه میرفتیم. ده دقیقهی بعدترش را بیشتر فقط راه میرفتیم. ده دقیقههای بعد... تا این که پشتِ چراغقرمزی که ایستادهبودیم، من را کشید کنار. صدهزار تومان گذاشت کف دستم و گفت: قرض! بعدش دستش را برای اولین تاکسیِ عبوری بلندکرد.
- ۲۸ نظر
- ۰۳ آبان ۹۵ ، ۲۰:۳۴