ویار تکلم

آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهادت» ثبت شده است

بله، من هم با موجِ این روزهای فضای مجازی که پس از شهادت مظلومانه‌ی محسن حججی شکل گرفته موافق‌م که شهید و شهادت مصادره‌شدنی نیست و هیچ شخص و حزب و گروه خاصی حق ندارد سند شش‌دانگ آن‌ها را به نام خود بزند.

بله، من هم موافق‌م که شهدا در مرحله‌ی اول و آخر تنها و تنها رضایت حضرت حق را مدنظر داشته و خونِ پاکِ خود را به ناپاکی‌های چپ و راست آلوده نکرده‌اند.

بله، من هم موافق‌م که شهدا به تک‌تک افراد این سرزمین تعلق دارند؛ چه آن جوانک توییترنشینی که کارش کنایه است و زخمِ زبان و افسارش را دربست داده دست کانال‌های حرام‌خوار و چه آن جوانک مذهبی و چه هرکس دیگری با هر مختصات و مشخصاتی.

اما با این‌حال با خودمان روراست باشیم و کلاهِ خودمان را قاضی کنیم. خداوکیلی بین تمام شهدای این مرزوبوم، از جنگ تحمیلی گرفته تا همین شهدای مدافع حرم، چند شهید از میانِ تفکرات اصلاح‌طلبی برخاسته است؟ مثلا کدام شهید دغدغه‌ی کنسرت داشته و خون خود را فدای آن کرده است؟ کدام‌شان در وصیت‌نامه‌های‌شان به فیلترینگ اشاره و به آن اعتراض داشته است؟ کدام‌شان هدف از جهاد خود را تلاش و فداکاری در راستای احیای آزادی‌های بی‌قید و شرط دختر/پسری عنوان کرده‌است؟ در راستای هم‌آغوشی با غرب چه‌طور؟ یا مثلا...

واقعیت‌ش این است که اگر اصول‌گراها و آرمان‌های دست‌مالی شده‌ی این روزهای‌شان نماد و نماینده‌ی شهدا نباشند (که نیستند)، با این حال باید پذیرفت که از تفکرات و آرمان‌های اصلاح‌طلبی هیچ‌گاه و هیچ‌گاه شهیدی حاصل نخواهد شد!

به قولِ مجتبی دانش‌طلب: «شهدا اگر گرایش سیاسی‌شان کاویده شود عمدتا از یک‌ جناح هستند؛ بسیجی و ارزشی، و به شدت ولایت‌مدار، بقیه برای ژست و شوآف ازشان استفاده می‌کنند.»

  • ویار تکلم

سلام بر عدالت/ سلام بر جناج/ سلام بر فیش‌های نجومی/ سلام بر اختلاس/ سلام بر قدرت/ سلام بر سیاست/ سلام بر چپ/ سلام بر راست...

  • ویار تکلم

فریاد زد:«بعدی!». نوبت اصغر بود. اما تا می‌خواست حرکت کند دست‌ش را گرفتم به عقب هول‌ش دادم و خودم به جای‌ش شروع به دویدن کردم. می‌گویند نامردی کردم اما من هم استدلال خودم را داشتم. برای من فقط پدر و مادر بود اما برای او پدر و مادر و زن و دختر سه ساله! چهار دو به  نفع او. یک پیروزی قاطع! طبق قانون هم بازنده باید کارها را انجام دهد. دراز که کشیدم اول یک سوزش عجیب در شکم‌م حس کردم و بعد فشار بسیار زیادی روی پشت‌م. اما بعدترش دیگر هیچ حسی نداشتم. کمی بعد آن بالا داشتم لشکری از سربازان را می‌دیدم که الله اکبر گویان روی جاده‌ای بهشتی از پیکرها در حال حرکت بودند. بعدها درباره من و دوراهی حرف می‌زدند اما من خنده‌ام می‌گرفت. دوراهی برای تردیدی‌هاست نه برای یقینی‌ها!

  • ویار تکلم