ویار تکلم

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محسن حججی» ثبت شده است

منطقه‌ی کوهستانی «عرسال» به عنوان قسمتی از مرز مشترک لبنان و سوریه، منطقه‌ای بسیار مهم و استراتژیک به حساب می‌آید. چه از این‌ نظر که شاه‌راه ارتباطی حزب‌الله و سوریه محسوب می‌شود، و چه از نظر این‌که یک منطقه‌ی کوهستانی و صعب العبور و دارای اهمیت فوق‌العاده‌ی نظامی است.

قریب به یک‌صد داعشی به هم‌راه خانواده‌های‌شان در این کوه‌ها محاصره شده‌اند. به علت کوهستانی بودن منطقه، چون امکان عملیات نظامی و درگیری مستقیم وجود نداشته و از طرفی نیرو‌های داعش به هم‌راه زنان و کودکان‌شان در منطقه حاضر بوده‌اند، قرار بر این شده که در ازای تخلیه این منطقه مهم و تسلیم آن به حزب‌الله و هم‌چنین تحویل ادوات سنگین نظامی و پیکر شهدا و اسرای جنگی که پیکر شهید حججی هم در میان آن‌ها بوده، اجازه خروج از منطقه به تروریست‌های داعشی داده شود.

جان صد داعشی، در ازای یک منطقه‌ی وسیع و استراتژیک که بازپس‌گیری آن با عملیات جنگی ممکن است به همین تعداد و بل‌که بیش‌تر کشته و مجروح برای سپاه و حزب‌الله بر جا بگذارد. چرا که در قواعد جنگی ارتفاعات از اهمیت بالایی برخوردار بوده و برگ برنده دست نیرو‌هایی است که مواضع خود را در ارتفاعات بنا کرده باشند.

پیکر منتسب به شهید حججی هم برای آزمایش DNA به دمشق اعزام شده تا بعد از تایید هویت واقعی شهید، اجازه خروج نیروهای داعش از منطقه عرسال داده شود.

این اصل ماجرا؛

اما آقای بابک داد، خبرنگار ستاد انتخاباتی خاتمی در انتخابات هفتادوشش و کاتب مخصوص ایشان، در نوشته‌ای با ادبیات موهن و احساسی که از شاخصه‌های بارز نویسندگی اوست، به انتقاد از نظام و سپاه پرداخته و بازگشت پیکر شهید حججی را دست‌آویزی برای «چرب شدن نان کاسبان محرم و کربلا در روغن جسد محسن» دانسته است! او معتقد است که نظام به یک جنازه بی‌سر احتیاج دارد تا با تشییع آن برای خود مشروعیت بسازد و از طرفی سپاه هم دخالت نظامی خود در سوریه و کشتار مردم بی‌گناه سوریه به اسم تروریست و تکفیری(!!) را توجیه کند!

«داد» در این نوشته در قامت مدافع جوانان مظلوم ایرانی که در سوریه کشته می‌شوند، ظاهر می‌شود و محسن حججی را نمونه‌ای از این جوانان می‌داند، اما گویا فراموش می‌کند که این محسن حججی که او را با لقب «جوان محجوب و دوست داشتنی» خطاب می‌کند، یکی از همان سپاهیانی است که چند خط پایین‌تر در نوشته‌اش آن‌ها را به «دخالت نظامی در سوریه و کشتار مردم بی‌گناه استان‌ها به اسم تروریست و تکفیری» متهم می‌کند!

از دیگر حقه‌های ژورنالیستی «داد» برای اقناع مخاطب، به کار گیری واژه پرطمطراق «کاروان صدها نفره» برای «یک‌صد» داعشی محاصره شده در عرسال است. بابک داد، جان صد داعشی در ازای یک منطقه مهم و استراتژیک را که بازپس‌گیری آن با عملیات نظامی ممکن است به کشته و مجروح شدن تعداد زیادی از نیرو‌های حزب‌الله و سپاه منجر شود، به یک معامله صرف برای گرفتن پیکر شهید حججی و کاسبی از آن و ایجاد مشروعیت برای نظام تعبیر می‌کند، اما توجه نمی‌کند که به فرض صحت ادعای او، شهیدی که جان خود را برای این نظام و آرمان‌های آن فدا کرده، از تشییع پیکرش برای «مشروعیت نظام» نیز دریغ ندارد.

هم‌چنین او از حضور پیکر چهل ایرانی دیگر در منطقه -به جز شهید حججی- خبر می‌دهد در حالی‌که مطابق بیانیه‌های رسمی منتشر شده تنها هفت نیروی ایرانی در منطقه حاضر بوده‌اند و بقیه نیرو‌ها را گردان‌های رزمی عراقی تشکیل داده‌اند.

«داد» سعی دارد ضعف خبری و منطقی نوشته خود را با جملات کوبنده و احساسی پوشش دهد و تا حدودی هم در این کار موفق است. اما برای هدف اصلی خود یعنی کوبیدن سپاه و نظام یک اشتباه بزرگ مرتکب شده و آن هم مایه گذاشتن از شهیدی است که سرسپردگی و اعتقاد قلبی او به انقلاب و سپاه و آرمان‌های آن‌ برای همه از روز روشن‌تر است.

محسن حججی شهید شد یا به قول آقای داد کشته شد. و مرگ سرنوشت حتمی همه ماست. پس همه ما دیر یا زود می‌رویم. اما لاش‌خوری سیاسی با پیکر شهیدی که اگر به رضایت خودش باشد حاضر است مثل مادرش بی قبر و گم‌گشته بماند، برای تخریب آرمان‌ها و اهدافی که برای آن‌ها جنگیده و جان‌ش را از دست داده حقیقتاً مایه تاسف است!

  • ویار تکلم

بله، من هم با موجِ این روزهای فضای مجازی که پس از شهادت مظلومانه‌ی محسن حججی شکل گرفته موافق‌م که شهید و شهادت مصادره‌شدنی نیست و هیچ شخص و حزب و گروه خاصی حق ندارد سند شش‌دانگ آن‌ها را به نام خود بزند.

بله، من هم موافق‌م که شهدا در مرحله‌ی اول و آخر تنها و تنها رضایت حضرت حق را مدنظر داشته و خونِ پاکِ خود را به ناپاکی‌های چپ و راست آلوده نکرده‌اند.

بله، من هم موافق‌م که شهدا به تک‌تک افراد این سرزمین تعلق دارند؛ چه آن جوانک توییترنشینی که کارش کنایه است و زخمِ زبان و افسارش را دربست داده دست کانال‌های حرام‌خوار و چه آن جوانک مذهبی و چه هرکس دیگری با هر مختصات و مشخصاتی.

اما با این‌حال با خودمان روراست باشیم و کلاهِ خودمان را قاضی کنیم. خداوکیلی بین تمام شهدای این مرزوبوم، از جنگ تحمیلی گرفته تا همین شهدای مدافع حرم، چند شهید از میانِ تفکرات اصلاح‌طلبی برخاسته است؟ مثلا کدام شهید دغدغه‌ی کنسرت داشته و خون خود را فدای آن کرده است؟ کدام‌شان در وصیت‌نامه‌های‌شان به فیلترینگ اشاره و به آن اعتراض داشته است؟ کدام‌شان هدف از جهاد خود را تلاش و فداکاری در راستای احیای آزادی‌های بی‌قید و شرط دختر/پسری عنوان کرده‌است؟ در راستای هم‌آغوشی با غرب چه‌طور؟ یا مثلا...

واقعیت‌ش این است که اگر اصول‌گراها و آرمان‌های دست‌مالی شده‌ی این روزهای‌شان نماد و نماینده‌ی شهدا نباشند (که نیستند)، با این حال باید پذیرفت که از تفکرات و آرمان‌های اصلاح‌طلبی هیچ‌گاه و هیچ‌گاه شهیدی حاصل نخواهد شد!

به قولِ مجتبی دانش‌طلب: «شهدا اگر گرایش سیاسی‌شان کاویده شود عمدتا از یک‌ جناح هستند؛ بسیجی و ارزشی، و به شدت ولایت‌مدار، بقیه برای ژست و شوآف ازشان استفاده می‌کنند.»

  • ویار تکلم