ویار تکلم

آخرین مطالب

من معتقدم که انسان هیچ‌گاه به عشق‌ش نمی‌رسد و در واقع عشقی که به وصال ختم شود دیگر عشق نیست! بعضی دوستان فکر می‌کنند من دیوانه هستم و بعضی‌ها هم می‌خواهند با دلیل و برهان نظرم را عوض کنند اما تا به حال موفق نشده‌اند. سر همین عقیده هم بسیار کشیده‌ام! مثلا باید الآن این انگشت‌های نازک من می‌بود که بین موهای خرمایی رنگی که تا گودی کمر درازای‌ش است به رقص در می‌آمد و دل‌بری می‌کرد نه انگشت‌های چاق و گوشتی آن لندهور!

  • ویار تکلم

همین‌طور که کامنت‌های مخالف زیر پست اجرای زنده محسن چاوشی را می‌خوانم، خنده‌ای که روی لب‌م نقش بسته کش‌دارتر می‌شود. تا آخرش که نمی‌توانم خودم را کنترل کنم و می زنم زیر خنده! مثلاً یکی گفته بود باز هم این فیلم محل اشکال است و شاید در این فیلم هم از افکت استفاده کرده‌باشد! دیگری نوشته بود این تغییر صدا با استنشاق گاز هیدروژن و تزریق دگزا قابل اجراست و هیچ بعید نیست که چاوشی هم از این حقه برای تغییر صدایش استفاده کرده باشد. یا یک نفر دیگر کامنت گذاشته بود استرس در چشم های چاوشی مشخص بوده و او هیچگاه توانایی اجرای زنده نخواهد داشت یا حرف از وجود لوزه سوم و بیماری به میان آورده بودند...راست‌ش بسیار خنده‌دار است. این که تا یک نفر موفقیتی به دست می آورد همه بسیج می‌شوند که موفقیت‌ش را لوث کنند و این که کاری ندارد من هم می‌توانم راه بیندازند.  بحث‌م هم فقط در مورد چاوشی نیست. در مورد هرکسی است که موفقیتی را کسب می کند ولو اندک! روزگاری ده‌نمکی را می‌نواختند که کارهایش سطحی است و مقداری مذهبیت! و با رانت و اتصال به آقایان توانسته خط قرمزها را جابه جا کند و میلیاردی پول پارو کند در زمانی دیگر اصغر فرهادی که حد اقل در فیلم‌های‌ش میشود آن را نقطه مقابل ده نمکی دانست را مورد تفقد! قرار می‌دهند که فیلم‌های‌ش چون سفارتی هستند مورد تایید مجامع بین المللی قرار می‌گیرد و جایزه درو می‌کند! روزی امیر تتلو را مورد محبت خود قرار می‌دهند که کارهای‌ش سطحی است و حیف وقتی که صرف شنیدن کارهای‌ش می‌شود و دگر روز کارهای حافظ ناظری را شو و فاقد ارزش بالا می‌خوانند و...البته حساب نقد از تخریب جداست. چرا که پشت نقد تفکر است و دل‌سوزی اما پشت تخریب عقده است و عصبیت!  و ای‌کاش روزی همه‌ی ما فرق نقد و تخریب را متوجه شویم و به خاطر هواداری و تعصب کورکورانه انصاف خود را به تعطیلات نفرستیم. آن زمان مطمئنا جامعه‌ی به‌تری خواهیم داشت!

  • ویار تکلم

این‌طور هم نیست که اینستاگرام فقط وسیله‌ای باشد برای گذران وقت و ابطال آن. حتی با وجود این که نصف بیش‌تر کاربران ایرانی‌اش از آن برای دنبال کردن ماجراهای ساسی و معشوقون‌ش! استفاده کنند و پیج نادر بروس‌لی بیش‌تر از علما و حکما و ادبا و سایر فُعلا! دنبال کننده و لایک و کامنت داشته‌باشد و سینه‌های صدف طاهریان صدهزار صدهزار دنبال‌کننده جمع کند باز هم نمی‌شود به آن، دیدِ کاملا منفی داشت. اصلا همین اینستاگرام گاهی چنان شناختی از طرف مقابل به آدم می‌دهد که صدتا خواست‌گاری و کافه خوردن و پرس‌و جو از بقال محل از دادن آن عاجزند و حتی گاهی چنان مو را از ماست بیرون می‌کشد که جناب اسنودن و ویکی لیکس باید در مقابلش لنگ بیندازند و زانوی تلمذ بزنند! مثلا دختری را می‌شناسم که کف دماغ‌ش با بدن‌ش زاویه‌ای بیش از نود درجه معمول دارد. منظورم این است که همیشه سر به هواست از بس مغرور و فیس‌و افاده‌ای است. تو گویی همه جنس‌های مذکر را به تخم‌دان‌ش هم حساب نمی‌کند و اصلا چیزی که در او وجود ندارد غریزه است اما همین بانو کُل صفحات شوهر و شوهرداری را فالو دارد، لایک می‌کند و کامنت می‌گذارد و سوال می‌پرسد. از آموزش شوهرداری گرفته تا آموزش آش‌پزی و چگونه قربان صدقه شوهر خود برویم. یا پسری را سراغ دارم به ظاهر نسبتا متشخص و قابل قبول در دنیای واقعی اما در دنیای اینستاگرام تعداد پورن استارهایی که فالو کرده از تعداد رفقای‌ش بیش‌تر است! یا حتی موردی را می‌شناسم که شهره است به غرور و تکبر. اما در دنیای مجازی یک آویزان به تمام معناست. از کامنت گذاشتن در هر پیج مشهور و معمولی گرفته تا فالو می‌کنم فالو کن و لایک می‌کنم لایک کن و کامنت می‌گذارم کامنت بگذار و...شما را نمیدانم اما من اگر روزی روزگاری بخواهم دوستی را به لیست رفقای‌م اضافه کنم اول می‌روم به اینستاگرام برای تحقیق و بعد جواب مثبت یا منفی‌ام را می‌دهم!

  • ویار تکلم

سلام جناب آقای کیارستمی!

امیدوارم حال شما خوب باشد! همین اول کار ببخشید که بد موقع مزاحم می‌شوم. راست‌ش خودم هم می‌دانم که شما الان در پیچ و خم کارهای اداری‌تان هستید و دارید مراحل مهر و امضای‌تان را طی می‌کنید و سرتان بسیار شلوغ است اما من هم با شما کمی حرف دارم و امیدوارم شما آن را بخوانید یا حداقل آن را در جیب‌تان نگه داشته و در پایان مراحل اداری‌تان یک نگاهی به آن بیندازید.

آقای کیارستمی!

چند روزی می‌شود که شما رفته‌اید و همان‌گونه که حتما خودتان هم استحضار دارید همه ما در غم فراق شما در حال سوزش هستیم. البته سوزش که چه عرض کنم، فقط وانمود به سوزش می‌کنیم. آخر می‌دانید چیست؟ هر کس در غم فراق شما خودش را نشان دهد با کلاس محسوب می‌شود و اهل هنر و چه کاری راحت‌تر و به‌تر از این؟ چند پستِ اینستاگرامی و تلگرامی و تغییر عکس پروفایل و تمام! خواستم بگویم که اصلا گول این رفتارهای ما را نخورید! ما همان‌هایی هستیم که روزی به شما انگ دوستی با استکبار را زدیم فقط به بهانه این که شما در فرنگ جایزه می‌گرفتید و روزی به شما انگ ضد دینی زدیم به خاطر همین فیلم‌هایی که در ینگه‌ی دنیا می‌ساختید و دگر روز باز هم به شما انگ...باز هم می‌گویم گول این رفتارهای ما را نخورید،  نشان به آن نشان که الان از همین ما بپرسند چند تا از فیلم های شما را دیده‌ایم اگر نگوییم صفر می‌گوییم یک! و چه چیزی برای هنرمند بدتر است از این که مردم فقط مرگ‌ش را ببینند و نه هنرش را؟!

آقای کیارستمی!

حرف بسیار است و مجال کم! می‌خواستم از ناملایمت‌هایی که دولتی‌ها در حق شما کردند هم برای‌تان بگویم. می‌خواستم از ناملایمت‌هایی که اهل هنر نسبت به شما روا داشتند هم برای‌تان بگویم. می‌خواستم از...اما چه کنم که باید متن‌م کوتاه باشد تا در یک پست وب‌لاگی و تلگرامی جا شود. چون می‌خواهم این را منتشر کنم تا همه فکر کنند چقدر اهل هنر هستم! وگرنه خودت هم می‌دانی حتی یک فیلم از شما ندیده‌ام چه برسد به این که برای شما ناراحت هم باشم! لایک‌ها برایم مهم‌تر هستند! پس فقط از شما می‌خواهم سلام گرم مرا به جناب خداوند برسانید و سفارش من را هم به او بکنید. راستی سوالات نکیر و منکر چه‌طور بود؟ من که مطمئن هستم که نمره خوبی آورده‌اید!

قربان شما یک مثلا دوست‌دار هنر

*بازتاب همین مطلب در سایت جیم

  • ویار تکلم

می‌گویند مرگ طبیعی یک وب‌لاگ‌نویس زمانی فرا می‌رسد که آشنایان‌ش از وبلاگ او با خبر شوند و قتل یک وب‌لاگ‌نویس وقتی است که گرفتار قاتل فیلترینگ می‌شود. و من امروز به قتل رسیدم!

نمی‌خواهم ننه من غریب‌م بازی در بیاورم که ای وای آزادی بیان نیست. فقط برای‌م جالب است که بدانم چرا وب‌لاگ قبلی‌ام فیلتر شده؟! یعنی دقیقا به خاطر کدام واژه و عبارت‌ش؟! از آن دوست عزیزی که احتمالا زحمت گزارش را کشیده‌است تقاضا دارم اگر این متن را می‌خواند پاسخ مناسبی به آن بدهد و کسی را از نگرانی برهاند! عده ای می‌گفتند مستهجن می‌نویسم! اما کدام مستهجن؟ سخن گفتن از شرایط فیزیولوژیکی خانم‌ها و آقایان مستهجن است؟ سخن از اتفاق و یا اتفاقاتی که هر خانم و آقایی  در طول زندگی‌اش با آن رو به رو می‌شود مستهجن است؟ تازه این برچسب‌زنی ها در حالی بوده که در متن‌های‌م به هیچ وجه کلمه‌ای ناشایست به کار نبرده‌ام و اگر چیزی هم گفته شده در لفافه بوده وگرنه جناب فیلترینگ هوشمند مدت‌ها قبل کلک وب‌لاگ را کنده بود! اما هیچ‌کدام از این‌ها به اندازه این دردناک نیست که بفهمی که حرفت را نمی‌فهمند و یا شاید نمی‌خواهند آن را بفهمند. از یک متن هشت‌صد کلمه‌ای فقط به یک کلمه‌اش بند می‌کنند و حکم به بدی‌اش صادر می‌کنند. من از جناب گزارش‌گر و یا هر دوستی که قصد دارد باز هم گزارش مستهجن بودن وبلاگ من را بدهد تقاضا دارم حداقل اندکی انصاف را رعایت کند و به صرف مخالف‌ت شخصی خود اقدام نکند و...و اما جالب‌ترین قسمت ماجرا هم این جاست وبلاگ من در روزگاری مسدود شده که برای بعضی‌ها آزادی محض است. یعنی حالا مستهجن ترین کلمات را سرچ کنید، یقینا هیچ‌گاه دست خالی برنمی‌گردید و به بن بست نمی‌خورید! آن هم صفحاتی که تا چند سال پیش مسدود بوده‌اند و حالا آزاد هستند. نشانی‌شان؟ مثلا یکی این است. ویکی پدیا دات کام!

باری من دوباره برگشتم که از نو شروع کنم. برای گفتن حرف‌هایی که به نظرم باید گفته‌شود. حال این که چه‌قدر خوانده شود...

پ.ن: تعدادی از پست‌های قدیمی هم که در دست‌رس بود، به وب‌لاگ اضافه شد!

  • ویار تکلم

زن که بگیرم، حکما دل‌م برای دوش‌های وقت سحر تنگ خواهد‌شد!

  • ویار تکلم

یک- درست چند دقیقه قبل ازوقتِ بازدید که قرار بوده فرمانده از آسایش‌گاه دیدن کُند. اتفاقی بالشت‌م را جابه جا می کنم. چند بسته ترامادول پیدا می‌کنم! آخرش هم معلوم نشد کار کی بود.

دو- آمار بگیرند، دیدن غیر سیگاری یک رویا می شود و دیدن یک ترامادولی یک عادت. از هر ده تا شش تا سیگاری از آب در می‌آیند و سه تا قرصی!

سه- فرمانده ازم خواست که آنتن‌ش باشم و راپورت اتاق را بدهم. قبول نکردم. از دو سال، فقط دو روزش را پست ندادم که یک روزش هم به خاطر بیماری بود!

چهار- موارد بالا حرفایی از روی وهم و بادهوا نیست. حرف مشترک قریب به اتفاق دوستانی است که سربازی رفته‌اند و یا سربازند. سه مورد که سهل است می‌شود ده‌ها مورد مشابه موارد بالا را هم به این لیست اضافه کرد تا آن وقت به فضایی نزدیک به آن چه که در سربازخانه های کشور می‌گذرد دست پیدا کرد!

پنج- واقعا حکمت این نوع سربازی را نمی فهمم. توجیهات چرایی وجود سربازی را هم نمی‌فهمم. مثلا میگویند: سربازی انسان را مرد می‌کند! نمی‌دانم از کی تا حالا تِی کشیدن دستشویی و فحش خوردن و بشین پاشو مردساز است؟ از کی تا به حال دویدن و سینهخیز و قبل‌تر ها پامرغی رفتن مرد ساز است؟ واقعا خروجی این‌ها چه چیزی است جز تعدادی انسان بی‌احساس و غالبا معتاد که دو سال از بهترین سال‌های زندگی را که می‌شد در آن درس خواند و یا حرفه‌ای یاد گرفت تلف کرده‌اند. یا مثلا اینکه آن‌ها را برای جنگ احتمالی و دفاع آماده می‌کند. باشد قبول! اما یک دوره اسلحه و نگهبانی و تیراندازی یک ماه، نه دو ماه، نه شش ماه اما دو سال‌ش دیگر واقعا زیاد است. در واقع سه ماه آموزشی است و مابقی تحقیر و توهین و بی‌گاری! و...

شش- من نمی‌خواهم ادای روشن فکری در بیاورم که ایران را با کشورهای اروپایی بی‌طرف مقایسه کنم و بگویم سربازی نه! اتفاقا معتقدم سربازی باید باشد اما نه با این کمیت و کیفیت. نه با این شیوه و اصول. این همه جوان در سن کار را با ماهی هفتاد هزار تومان دو سال به خدمت گرفتن (حالا بماند که تعریف خدمت از نظر آن پادگان چه باشد؟!) چه منفعتی برای کشور دارد؟ آیا نمیشود بعد از چند ماه آموزش نظامی از آنها در زمینههای مرتبط با توان و کارشان هم استفاده کرد؟ نمیشود...

  • ویار تکلم

من از مسئولین کشور عاجزانه تقاضا دارم که روزه‌گرفتن در ماه رمضان را تعطیل کنند. نه تنها از مسئولین که حتی از علما هم خواهش می‌کنم که با یک فتوا روزه‌گرفتن را مکروه و حتی حرام! اعلام کنند. حالا اگر نشد تعطیلِ تعطیل یا حرامِ حرام اقل کم چند سالی را تعطیل و حرام کنند. مگر نمی‌بینند که ملت دارد از دست می‌رود! این همه بیماری بین مردم شیوع پیدا کرده و همه دارند می‌میرند! دیگر چه دلیلی بالاتر از این؟ نشان به آن نشان که تو الان برو توی کوچه و یقه کسی را بگیر و بپرس روزه می‌گیری یا نه آن وقت است که از تمام مصائب مردم باخبر می‌شوی و عن قریب است که یقه چاک کنی و به خاطر حال‌شان زار زار گریه کنی. از بین آن‌ها نصف بیش‌ترشان که مشکل معده و زخم آن را دارند و اگر روزی چهارتا قرص بالا نندازند می‌میرند. تعداد زیادی هم که مشکل قندی دارند و اگر به آن ها قند نرسد با مشکل مواجه می‌شوند. تعدادی هم فشار خون‌شان طبیعی نیست و چه چیزی خطرناکتر از این. تعدادی از این قشر را هم بانوان مای بی‌بی به پا! تشکیل می‌دهند و آن اقلیت زیادِ! باقی مانده را هم داداژهای اهل عمل و بخیه! شاید با خودتان بگویید خب چنین مسائلی چه ارتباطی با ماه رمضان دارد و کسی که بیمار است یا مشکل شرعی دارد باقی سال هم آش همان آش است  و کاسه همان کاسه. اما زکی! زهی خیال باطل. من برای‌ش ادله ای نمی‌آورم اما چند روز صبر کنید تا ماه تمام شود آن وقت اگر یک نفر بیمار در جامعه پیدا کردید هرچه خواستید بگویید! نیست که نیست! حتی یک مورد هم. اصلا به من باشد همین ماه را ماه دوا و درمان اعلام می‌کنم و همه پزشک‌ها را بسیج می‌کنم که مردم را دوا و درمان کنند. تازه از این‌ها که روزه نمی‌گیرند گذشته یادی هم بکنیم از روزه گیرندگان! شاید در ظاهر مشکلی نداشته باشند اما در واقع دارند و خودشان خبر ندارند! امراضی که باز هم ماه رمضان و روزه داری عامل آن است. امراض روحی! مثلاً از کار نکردن سر صبح و زیر دمای بیست و پنج درجه سلسیوس! گرفته تا بد اخلاقی‌های ناشی از روزه‌داری. حتی اگر واقعا سر صبح باشد و تازه یک خروار سحر بلعیده باشند! خب حق دارند بی‌چارهها! خدمت به مردم انرژی را به چشم به‌هم زدنی به پایان می‌رساند و باید یک جوری این انرژی را بازیابی کنند و چه کاری به‌تر از عصبانیت آن هم روی سر ارباب رجوع؟ و دهها مورد مشابه این...پس یک ماه رمضان و این همه مشکل! تعطیل‌ش کنید جان من، تعطیل!

  • ویار تکلم

اسم چیز خیلی مهمی است. آن قدر که به نظرم بین این همه دسته‌بندی که برای انسان ها وجود دارد مثل مرد و زن، نوزاد خردسال کودک و...، سفید پوست سیاه پوست و.. باید یک دسته‌بندی دیگر هم به عنوان دسته‌بندی اسم‌ها وجود داشته باشد. منظورم این است که هر اسمی یک سری خصوصیات مشخص با خودش به همراه دارد. این خصوصیت هم اصلا ربطی به فرایند انتخاب اسم ندارد. حتی اگر پروسه انتخاب یک اسم برای افراد گوناگون متفاوت باشد. مثلا طرف بعد از فعل و انفعالاتی! که اول‌ش قرار بوده فقط یک کام باشد به وجود آمده و شده کام‌ران! یا مثلا والدینی آمده‌اند یک فرهنگ اسامی را فال طور باز کرده‌اند و یک نام انتخاب کرده که جز خارش گلو هیچ حاصلی به همراه ندارد یا مثلا از اسم یک نوشت افزاری خوش‌شان آمده و آن اسم شده نام بچه‌شان یا هر پروسه دیگری اما حاضرم قسم بخورم که هر اسمی که روی هرکسی گذاشته می‌شود قطعا یک سری صفات و خصوصیات را با خودش برای آن فرد به همراه دارد. مثلا بین دخترها؛ فاطمه ها از آن دختر چادری‌ها و مذهبی‌طورهایی هستند با شیطنت‌های زیرپوستی. یا سپیده نام‌ها قطعا یک ... پهن و گنده به قاعده‌ی سه وجب دارند. زینب ها دراز و لاغر هستند که انگار کل مشکلات دنیا روی شانه های‌ش سنگینی می‌کند. دخترهایی به اسم سارا هم از آن‌هایی هستند که برای داشتن دوست پسر می‌میرند و هر موجودی که بشود به آن مذکر گفت همان اول حداقل هفتاد درصد شانس برای رفاقت با او را دارد! دلارام هم بی‌شک یک دختری است شر و شور که همیشه در همان کودکی‌های خودش مانده است، حتی اگر چهل سال‌ش شود و چهار شکم بچه بزاید! مهسا ها بدون استثنا خوش‌گل هستند و دل‌بر! فرشته ها علاوه بر این که تپل هستند احساس ریاست هم می‌کنند و فکر می‌کننند همه باید به آن ها خدمت کنند و هیچ کس بهتر از آن‌ها نمی‌تواند کاری را انجام دهد. تهمینه ها هم بدون استثنا هیکل شان شبیه آن هایی است که چند شکم به صورت طبیعی زاییده‌اند. منظورم این است که حسابی از ریخت و قیافه افتاده‌اند. زهرا ها هم از آن دخترها پر حرف و زبان دراز هستند که باید حواس‌ت جمع باشد که با او مشکلی پیدا نکنی چرا که چشم ها را می‌بندند و هرچه از دهان‌شان در بیاید می‌گویند. و به همین شکل در پسرها؛ علی ها مدیر و مدبر هستند! محمدرسول ها بدون استثنا چاق و پخمه هستند. حسن نام‌ها همیشه یک کاسه‌ای زیر نیم کاسه‌شان هست. حسین ها از بس زیادی خوب و مثبت هستند لج درآرند. انسان‌هایی به نام سجاد هم نماد یک نسل زخم خورده و یک بغض فروخورده هستند که هر لحظه بیم فوران‌ش است. سعید ها تکیده شده‌اند از بس که ... کرده‌اند و امیر ها هم یک پا در زمین دارند و یک سر در هوا! از بس دیلاق هستند. سپهر نام‌ها هم از بس سوسول و مامانی هستند که تو بیش‌تر با مادرش سروکار داری تا با خودش! و به همین صورت هر اسمی نماد یک سری خصوصیات است که با خود حمل می‌کند. پس یک‌بار دیگر تَکرار می‌کنم اسم چیز مهمی است!

  • ویار تکلم

دماغ‌ش را که عمل کرد، پشت‌بندش چادرش را هم در آورد، برای تکمیلِ نمای‌ش زیبایی‌های‌ش. گویا دکتر، ایمان‌ش را هم جراحی کرده بود.

  • ویار تکلم